کلمه جو
صفحه اصلی

بزباز

فارسی به انگلیسی

mace, showman who makes a goat dance, nutmegs cover

mace, nutmeg's cover


فرهنگ فارسی

غم سبک روح در سفر بزابز .
( اسم ) ۱- آنکه بازی کردن با بررا دوست دارد . ۲- شعبده بازی که برو بوزینه را با هم می رقصاند .

لغت نامه دهخدا

بزباز. [ ب َ ] ( اِ ) به عربی بسباسه خوانند و بعضی گویند پوست جوز است و بعضی دیگر گویند شکوفه و گل و بهار جوز است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرای ناصری ). بسباسه که قشر دوم جوزبوا باشد. ( ناظم الاطباء ). بسباس. ( شرفنامه منیری ). یک نوع دوائی است. ( فرهنگ شعوری ) :
فلفل و میخک و بزباز و کبابه چینی
جوز بویا بود و هیل و قرنفل در کار.
بسحاق اطعمه.

بزباز. [ ب ُ ] ( نف مرکب ) یعنی کسی که بز را تعلیم بازی و جستن و رقاصی دهد، عامل آن عمل را بزباز و آن عمل را بزبازی گویند. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). شعبده بازی که بز و بوزینه را با هم می رقصاند. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
پهلوان طاهر بزباز که چندین زین پیش
دهر دون زاده بدش منصب مخلص خانی.
محسن دباغی ( از بهار عجم ).
من گرگ پیر فضلم و بزباز این فلک
میراندم بهر طرفی همچو گوسفند.
ملک الکلام بهاءالدین محمد ( از بهار عجم ).
|| آنکه بازی کردن بزرا دوست دارد. ( فرهنگ فارسی معین ).

بزباز. [ ب َ ] ( ع ص ) غلام سبک روح در سفر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). بزابز. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) نای آهنین که بر دهان دمه آهنگران باشد. || فرج. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

بزباز. [ ب َ ] (اِ) به عربی بسباسه خوانند و بعضی گویند پوست جوز است و بعضی دیگر گویند شکوفه و گل و بهار جوز است . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). بسباسه که قشر دوم جوزبوا باشد. (ناظم الاطباء). بسباس . (شرفنامه ٔ منیری ). یک نوع دوائی است . (فرهنگ شعوری ) :
فلفل و میخک و بزباز و کبابه ٔ چینی
جوز بویا بود و هیل و قرنفل در کار.

بسحاق اطعمه .



بزباز. [ ب َ ] (ع ص ) غلام سبک روح در سفر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بزابز. (ناظم الاطباء). || (اِ) نای آهنین که بر دهان دمه ٔ آهنگران باشد. || فرج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


بزباز. [ ب ُ ] (نف مرکب ) یعنی کسی که بز را تعلیم بازی و جستن و رقاصی دهد، عامل آن عمل را بزباز و آن عمل را بزبازی گویند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). شعبده بازی که بز و بوزینه را با هم می رقصاند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) :
پهلوان طاهر بزباز که چندین زین پیش
دهر دون زاده بدش منصب مخلص خانی .

محسن دباغی (از بهار عجم ).


من گرگ پیر فضلم و بزباز این فلک
میراندم بهر طرفی همچو گوسفند.

ملک الکلام بهاءالدین محمد (از بهار عجم ).


|| آنکه بازی کردن بزرا دوست دارد. (فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

نوازندۀ دوره گردی که ساز می زند و بز را به رقص وامی دارد.
= بسباسه

نوازندۀ دوره‌گردی که ساز می‌زند و بز را به رقص وامی‌دارد.


بسباسه#NAME?


دانشنامه عمومی

مختصات: ۲۷°۲۸′۰۲″ شمالی ۵۲°۴۳′۱۶″ شرقی / ۲۷٫۴۶۷۲۲°شمالی ۵۲٫۷۲۱۱۱°شرقی / 27.46722; 52.72111
بانک جامع اطلاعات روستاهای ایران، روستای بزباز
محمد صدیق، عبدالرزاق، «صهوة الفارس فی تاریخ عرب فارس» ، چاپ اول، شارجه: چاپ خانه المعارف، ۱۹۹۳ میلادی به (عربی).
بَزبَاز (bazbaz با فتح بَ) روستایی از توابع شهرستان عسلویه در استان بوشهر در جنوب ایران است. این روستا در فاصله 5 کیلومتری جنوب شهرستان عسلویه واقع می باشد. روستای کلات در شرق و روستای بیدخون در غرب این روستا قرار دارند. شمال روستا به سلسله رشته کوه های زاگرس و جنوب آن به دریای خلیج فارس منتهی می شود.
طبق آخرین سرشماری در سال 1395 این روستا حدود 500 خانوار و 2286 نفر جمعیت دارد. تابع دین اسلام و از اهل سنت از شاخه شافعی (پیروان امام محمد ادریس شافعی) هستند. عرب زبان و به لهجهٔ محلی تکلم می کنند.


کلمات دیگر: