کلمه جو
صفحه اصلی

نیابه

فرهنگ معین

(بِ یا بَ ) [ ع . نیابة ] (اِ. ) نوبت ، بار.

لغت نامه دهخدا

( نیابةً ) نیابةً. [ ب َ تَن ْ ] ( ع ق ) بجای دیگری و بعوض از دیگری. وکالةً. ضد اصالةً. ( ناظم الاطباء ). به نیابت دیگری. || عجالةً. علی العجاله. ( ناظم الاطباء ).
نیابه. [ ب َ / ب ِ ] ( از ع ، اِ ) نوبت. ( لغت فرس اسدی ) ( صحاح الفرس ) ( ناظم الاطباء ). بار. کرت. دفعه. مرتبه. رجوع به نیابت و نیابة شود :
آن به که نیابه را نگه داری
کردار تن خویش را کنی فربه.
بوشکور ( لغت فرس اسدی ، از یادداشت مؤلف ).

نیابه . [ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) نوبت . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ) (ناظم الاطباء). بار. کرت . دفعه . مرتبه . رجوع به نیابت و نیابة شود :
آن به که نیابه را نگه داری
کردار تن خویش را کنی فربه .

بوشکور (لغت فرس اسدی ، از یادداشت مؤلف ).



نیابة. [ ب َ ] (ع مص ) بجای کسی ایستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). قائم مقام کسی شدن . نوب . مناب . (از متن اللغة). ایستادن بجای کسی که پیش از تو بوده باشد. (زوزنی ). نیز رجوع به نیابت و نوب شود. || (اِ) بار. پاس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوبه . (ناظم الاطباء). نیاوه . (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ). نوبت .



کلمات دیگر: