کلمه جو
صفحه اصلی

تقسم

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بخش شدن پراکنده گشتن . ۲ - ( اسم ) پراکندگی تقسم خاطر . جمع : تقسمات .

فرهنگ معین

(تَ قَ سُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پراکنده گشتن . ۲ - (مص م . ) پراکنده کردن .

لغت نامه دهخدا

تقسم. [ ت َ ق َس ْ س ُ ] ( ع مص ) پراکنده شدن و پراکنده کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد )، یقال : تقسمهم الدهر فتقسموا؛ ای فرقهم فتفرقوا. ( لازم و متعدی است ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || پریشان کردن اندوه خاطر کسی را. ( از اقرب الموارد ) : دل نگران شدند و چنانکه عادت مشفقان است تقسم خاطر آورد و اندیشه بهر چیز کشید. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 184 ). که اگر این هجر اتفاق افتد به تقسم خاطر و التقات ضمیر کشد و شادمانگی و بسطت آن گاه مهنا گردد که اتباع و پیوستگان را از آن نصیبی باشد. ( کلیله و دمنه ایضاً ص 296 ).

فرهنگ عمید

۱. پراکنده و پریشان شدن.
۲. پراکنده ساختن.
۳. پراکندگی.


کلمات دیگر: