کلمه جو
صفحه اصلی

تفطن

فرهنگ فارسی

بفطانت درک کردن، جویاشدن، گمشده رابازجستن
۱ - ( مصدر ) در یافتن دانستن فطانت درک کردن . ۲ - ( اسم ) زیرکی هوشمندی . جمع : تفظنات .

فرهنگ معین

(تَ فَ طُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) دریافتن ، با هوشیاری مطلبی را فهمیدن .

لغت نامه دهخدا

تفطن. [ ت َ ف َطْ طُ ] ( ع مص ) دریافتن. دانستن. به فطانت درک کردن. || ( اِ ) زیرکی. هوشمندی.ج ، تفطنات. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تفطین.

فرهنگ عمید

به فطانت درک کردن، با زیرکی و هوشیاری به مطلبی پی بردن.


کلمات دیگر: