hovel, hut, shanty, worm
کوخ
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
کلبه , خانه روستايي , خانه رعيتي , پناهگاه , خيمه , سايبان , کاشانه , الونک , درکلبه جا دادن , هلو , شفتالو , هرچيز شبيه هلو , چيز لذيذ , زن يا دختر زيبا , فاش کردن , خانه , خانه کوچک وسردستي ساخته شده , زيستن , در کلبه زندگي کردن
فرهنگ فارسی
ربرت کخ پزشک و میکرب شناس آلمانی ( و. کلستال ۱۸۴۳ - ف. ۱۹۱٠ م . ) وی همان کسی است که میکرب سل را بنام توبرکولوز کشف کرد .
( اسم ) کرم : در ... کوخ افتاده است .
کازه ازنی و کلک ومانند آن بیروزن کاخ مثله کوخ و کاخ خانه که از نی بر آورده باشند بی روزن و هر دو کلمه دخیل است .
( اسم ) کرم : در ... کوخ افتاده است .
کازه ازنی و کلک ومانند آن بیروزن کاخ مثله کوخ و کاخ خانه که از نی بر آورده باشند بی روزن و هر دو کلمه دخیل است .
فرهنگ معین
(اِ. ) خانه ای که از علف و نی و چوب ساخته شود.
لغت نامه دهخدا
کوخ. [ کو / ک ُ ] ( اِ ) خانه ای باشد که آن را از چوب و نی و علف سازند. ( برهان ). خانه خرپشته که از چوب و علف و نی سازند، بخلاف کاخ که خانه عالی را گویند و کوخ در قاموس نیز آمده که خانه ای که روزن نداشته باشد. ج ، اکواخ. ( از آنندراج ). خانه نیین. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کردی ، کوخیک ( کلبه ، مصغر کوخ ) و در عربی کوخ ، کازه ای از نی و کلک و مانند آن بی روزن. ( حاشیه برهان چ معین ) :
دنیا که دو روزه کاخ و کوخی است
در راه محمدی کلوخی است.
کوخ.( معرب ، اِ ) کازه ای از نی و کلک و مانند آن بی روزن ، کاخ مثله. ج ، اکواخ ، کوخان ، کیخان ، کِوَخة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کوخ و کاخ ؛ خانه ای که از نی برآورده باشند بی روزن و هر دو کلمه دخیل است. ( از اقرب الموارد ): مُحَرَّد؛ الکوخ فارسیة. الکوخ و الکاخ ؛ بیت مسنم من قصب بلاکوة. ( تاج العروس ). بیت محرد؛ مسنم و هو الذی یقال له بالفارسیة کوخ. ( لسان العرب ). || هر خانه بدون روزن. ( از اقرب الموارد ).
دنیا که دو روزه کاخ و کوخی است
در راه محمدی کلوخی است.
خاقانی ( از حاشیه ٔبرهان چ معین ).
|| خانه بی روزن را نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || گیاهی که از آن حصیر بافند و در خراسان خربزه آونگ کنند. ( برهان ). یک نوع گیاهی که از آن حصیر سازند. ( ناظم الاطباء ). مصحف لوخ است. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به لوخ و روخ شود. || چرک کنج و گوشه های چشم را هم می گویند. ( برهان ). چرک کنج چشم. ( ناظم الاطباء ). || به معنی کرم هم آمده است ،چنانکه گویند: در فلان چیز کوخ افتاده است ؛ یعنی کرم افتاده است. ( برهان ). کرم. ( ناظم الاطباء ): مشهدی کُوخ ؛ کرم. ( فرهنگ فارسی معین ).کوخ.( معرب ، اِ ) کازه ای از نی و کلک و مانند آن بی روزن ، کاخ مثله. ج ، اکواخ ، کوخان ، کیخان ، کِوَخة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کوخ و کاخ ؛ خانه ای که از نی برآورده باشند بی روزن و هر دو کلمه دخیل است. ( از اقرب الموارد ): مُحَرَّد؛ الکوخ فارسیة. الکوخ و الکاخ ؛ بیت مسنم من قصب بلاکوة. ( تاج العروس ). بیت محرد؛ مسنم و هو الذی یقال له بالفارسیة کوخ. ( لسان العرب ). || هر خانه بدون روزن. ( از اقرب الموارد ).
کوخ . [ کو / ک ُ ] (اِ) خانه ای باشد که آن را از چوب و نی و علف سازند. (برهان ). خانه ٔ خرپشته که از چوب و علف و نی سازند، بخلاف کاخ که خانه ٔ عالی را گویند و کوخ در قاموس نیز آمده که خانه ای که روزن نداشته باشد. ج ، اکواخ . (از آنندراج ). خانه ٔ نیین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کردی ، کوخیک (کلبه ، مصغر کوخ ) و در عربی کوخ ، کازه ای از نی و کلک و مانند آن بی روزن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
دنیا که دو روزه کاخ و کوخی است
در راه محمدی کلوخی است .
|| خانه ٔ بی روزن را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || گیاهی که از آن حصیر بافند و در خراسان خربزه آونگ کنند. (برهان ). یک نوع گیاهی که از آن حصیر سازند. (ناظم الاطباء). مصحف لوخ است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به لوخ و روخ شود. || چرک کنج و گوشه های چشم را هم می گویند. (برهان ). چرک کنج چشم . (ناظم الاطباء). || به معنی کرم هم آمده است ،چنانکه گویند: در فلان چیز کوخ افتاده است ؛ یعنی کرم افتاده است . (برهان ). کرم . (ناظم الاطباء): مشهدی کُوخ ؛ کرم . (فرهنگ فارسی معین ).
دنیا که دو روزه کاخ و کوخی است
در راه محمدی کلوخی است .
خاقانی (از حاشیه ٔبرهان چ معین ).
|| خانه ٔ بی روزن را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || گیاهی که از آن حصیر بافند و در خراسان خربزه آونگ کنند. (برهان ). یک نوع گیاهی که از آن حصیر سازند. (ناظم الاطباء). مصحف لوخ است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به لوخ و روخ شود. || چرک کنج و گوشه های چشم را هم می گویند. (برهان ). چرک کنج چشم . (ناظم الاطباء). || به معنی کرم هم آمده است ،چنانکه گویند: در فلان چیز کوخ افتاده است ؛ یعنی کرم افتاده است . (برهان ). کرم . (ناظم الاطباء): مشهدی کُوخ ؛ کرم . (فرهنگ فارسی معین ).
کوخ .(معرب ، اِ) کازه ای از نی و کلک و مانند آن بی روزن ، کاخ مثله . ج ، اکواخ ، کوخان ، کیخان ، کِوَخة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوخ و کاخ ؛ خانه ای که از نی برآورده باشند بی روزن و هر دو کلمه دخیل است . (از اقرب الموارد): مُحَرَّد؛ الکوخ فارسیة. الکوخ و الکاخ ؛ بیت مسنم من قصب بلاکوة. (تاج العروس ). بیت محرد؛ مسنم و هو الذی یقال له بالفارسیة کوخ . (لسان العرب ). || هر خانه ٔ بدون روزن . (از اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
۱. خانۀ بی پنجره.
۲. خانه ای که کشاورزان و فالیزبانان میان کشتزار برای خود درست می کنند.
۲. خانه ای که کشاورزان و فالیزبانان میان کشتزار برای خود درست می کنند.
دانشنامه عمومی
کوخ ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کوخ سرتزین
کوخ شیخ الاسلام
کوخ حاجی کریم
کوخ کانی گویز
کوخ مامو
کوخ رستم
کوخ صوفی رشیدپیروز
کوخ سرتزین
کوخ شیخ الاسلام
کوخ حاجی کریم
کوخ کانی گویز
کوخ مامو
کوخ رستم
کوخ صوفی رشیدپیروز
wiki: کوخ
کلمات دیگر: