( اسم ) خطا کننده خطا کار گناهکار: پس اگر تاخیر کند مخطی باشد و فضیلتی عظیم را اهمال کرده باشد .
کسی که سبب گام برداشتن گردد
مخطی ٔ. [ م ُ طِ ءْ ] (ع ص ) (از «خ طء») خطاکننده و کسی که اراده ٔ صواب کند و بی قصد از او خطا صادر گردد و خاطی کسی که به اراده ٔ خود خطا کند. (آنندراج ) (از غیاث ) (از محیط المحیط) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که بقصد گناه می کند و آنکه در دین خود به راه خطا می رود، خواه بقصد و یا بدون قصد. (ناظم الاطباء). مقابل مصیب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مخطی . [ م ُ ] (ع ص ) (از «خ طو») کسی که سبب گام برداشتن و یا رفتن میگردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به خطو و خطوة شود.
مخطی . [ م ُ ] (ع ص ) بقصد گناه کننده . (ناظم الاطباء). ناصواب . که مصیب نباشد. در خطا : رأی هر یک بر این مقرر که من مصیبم و خصم مخطی . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 48). بدین سیرت تو راضی نیستیم و رای ترا در این مخطی می دانیم . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 309). ملک شادمان شد و گفت ، مخطی بودم در آنچه خواب بر ایشان عرضه کردم . (کلیله ودمنه چ مینوی ص 371). و رجوع به اخطاء و خاطی شود.