کلمه جو
صفحه اصلی

مرابطه


مترادف مرابطه : رابطه، سروکار، مراوده، سرحدبانی، مرزداری، نگهبانی

برابر پارسی : رفت و آمد، پیوند

فارسی به انگلیسی

(inter) communication, (inter) relation

مترادف و متضاد

رابطه، سروکار، مراوده


سرحدبانی، مرزداری، نگهبانی


۱. رابطه، سروکار، مراوده
۲. سرحدبانی، مرزداری، نگهبانی


فرهنگ فارسی

با هم رب داشتن
( اسم ) جماعتی که ملازم و مواظب سر حد ( مسلمانان ) اند .

فرهنگ معین

(مُ بَ طَ یا طِ ) [ ع . مرابطة ] (مص ل . ) ۱ - با هم رابطه داشتن . ۲ - مداومت و مواظبت کردن .

لغت نامه دهخدا

مرابطه . [ م ُ ب ِ طَ / طِ ] (از ع اِمص ) مرابطة. سرحدداری . رجوع به مُرابَطَة شود. || مواظبت کردن . رجوع به مُرابَطَة شود. || در فارسی ، بایکدیگر رابطه داشتن . با هم مرتبط بودن . به یکدیگر پیوسته و مربوط بودن . ربط و پیوند داشتن با همدیگر.


مرابطة. [ م ُ ب َ طَ ] (ع مص ) به دربند مقیم شدن .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 88). به ثغر مقیم شدن . رباط. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد). ملازمت نمودن جای درآمدن دشمن . (از منتهی الارب ). سرحدداری . ملازمت سرحد خصم . (یادداشت مؤلف ). اسبان را در رباط مرزی آماده و مهیا نگه داشتن و ملازم مرز و جهاد بودن ؛ فهو مرابط. (از متن اللغة). نگاهبانی سرحد. (فرهنگ فارسی معین ) : اما مرابطه در سبیل خدای تعالی در وی فضل بسیار است . (ترجمه ٔ النهایه ٔ طوسی ، از فرهنگ فارسی معین ). || مواظبت کردن بر امری . رباط. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نگاه داشتن . (از منتهی الارب ).


مرابطة. [ م ُ ب ِ طَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرابط. رجوع به مُرابِط شود.


( مرابطة ) مرابطة. [ م ُ ب َ طَ ] ( ع مص ) به دربند مقیم شدن.( ترجمان علامه جرجانی ص 88 ). به ثغر مقیم شدن. رباط. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). ملازمت نمودن جای درآمدن دشمن . ( از منتهی الارب ). سرحدداری. ملازمت سرحد خصم. ( یادداشت مؤلف ). اسبان را در رباط مرزی آماده و مهیا نگه داشتن و ملازم مرز و جهاد بودن ؛ فهو مرابط. ( از متن اللغة ). نگاهبانی سرحد. ( فرهنگ فارسی معین ) : اما مرابطه در سبیل خدای تعالی در وی فضل بسیار است. ( ترجمه النهایه طوسی ، از فرهنگ فارسی معین ). || مواظبت کردن بر امری. رباط. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). نگاه داشتن. ( از منتهی الارب ).

مرابطة. [ م ُ ب ِ طَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مرابط. رجوع به مُرابِط شود.
مرابطه. [ م ُ ب ِ طَ / طِ ] ( از ع اِمص ) مرابطة. سرحدداری. رجوع به مُرابَطَة شود. || مواظبت کردن. رجوع به مُرابَطَة شود. || در فارسی ، بایکدیگر رابطه داشتن. با هم مرتبط بودن. به یکدیگر پیوسته و مربوط بودن. ربط و پیوند داشتن با همدیگر.

فرهنگ عمید

۱. رابطه داشتن.
۲. مداومت و مواظبت کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مرابطه در لغت یعنی گروهی که در جلوی دشمن ایستادگی می‏کنند.
مرابطه در اصطلاح فقها عبارت است از: نگهبانی جهت محافظت از مرزهای کشور اسلامی.
احکام مرابطه
مرابطه، عملی است مستحب، هر چند در زمان غیبت امام باشد و کسی که خودش نمی‏تواند برود، مستحب است که اسب خود را برای مرابطین بفرستد. برای توضیح بیشتر به لفظ رباط مراجعه شود.



کلمات دیگر: