کلمه جو
صفحه اصلی

خیرت

فرهنگ فارسی

نیکوئی خیر

لغت نامه دهخدا

خیرت. [ خ َ رَ ] ( ع اِمص ) نیکوئی. خیر. ( یادداشت مؤلف ) : گمان می برد که خیرت او در آن است که آن باوی بود و نشان آن خیرت آنکه خدای تعالی به وی داد و اکنون خیرت وی در آن بوده است که با وی نبود و نشان آنکه از وی بازستد. پس بخیرت خوش در هر دو حال شاد باشد و ایمان آرد بدانکه خدای بد نکند در حق وی الا آنک خیرت وی و خیرت خود نداندخداوند بهتر داند. ( کیمیای سعادت ). خیرت بندگان حق جل شانه و عم سلطانه در آن است. ( جهانگشای جوینی ).

خیرة. [ رَ ] ( ع مص ) خیر. رجوع به «خیر» شود. || ( ص ) زن نیکو و گزیده و بسیار خیر. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). خَیرَة. || گزیده. برگزیده. منه : محمدصلی اﷲ علیه واله خیرةاﷲ من خلقه. ( منتهی الارب ).
- خیرةاﷲ ؛ برگزیده خدا.
|| ( اِمص ) دل نهادگی بر چیزی بخواهش خود و اختیار. || برگزیدگی. || نیکوئی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خیرة. [ خ ِ ی َ رَ ] ( ع ص ) زن گزیده و نیکو. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خیرة. [خ َی ْ ی ِ رَ ] ( ع ص ) زن بسیار خیر و نیکوکار و دیندار. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خیرة. [ خ ِ ی َ رَ ] ( اِخ ) نام جد عبداﷲبن لب شاطی مقری است. ( از منتهی الارب ).

خیرة. [ خ ِ ی َ رَ ] ( اِخ ) نام پدر ابراهیم اشبیلی شاعر است. ( منتهی الارب ).

خیرة. [ خ ِ ی َ رَ ] ( اِخ )موضعی است از اعمال جَنَد بمکه. ( از منتهی الارب ).

خیرة. [ خ ِ ی َرَ ] ( اِخ ) دهی است بصنعاء در یمن. ( منتهی الارب ).

خیرة. [ خ َی ْ ی َ رَ ] ( اِخ ) نام مدینه منوره است. ( منتهی الارب ).

خیرة. [ خ َ رَ ] ( اِخ ) بنت ابی جدرد. نام زنی است که از صحابه بود. ( از منتهی الارب ).

خیرة. [ خ َ رَ ] ( اِخ ) بنت خفاف. زنی از روات است. ( منتهی الارب ).

خیرة. [ خ َ رَ ]( اِخ ) بنت عبدالرحمن. از رواة است. ( منتهی الارب ).

خیرة. [ خ َ رَ ] ( ع ص ) مؤنث خیر. || زن نیکوکار و بسیار خیر. ( منتهی الارب ). || بهترین. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : فلان خیرةالناس ؛ فلان بهترین مردم است. فلانةالخیرة من المرأتین ؛ فلان زن بهترین آن دو زن است. ( منتهی الارب ).

خیرت . [ خ َ رَ ] (ع اِمص ) نیکوئی . خیر. (یادداشت مؤلف ) : گمان می برد که خیرت او در آن است که آن باوی بود و نشان آن خیرت آنکه خدای تعالی به وی داد و اکنون خیرت وی در آن بوده است که با وی نبود و نشان آنکه از وی بازستد. پس بخیرت خوش در هر دو حال شاد باشد و ایمان آرد بدانکه خدای بد نکند در حق وی الا آنک خیرت وی و خیرت خود نداندخداوند بهتر داند. (کیمیای سعادت ). خیرت بندگان حق جل شانه و عم سلطانه در آن است . (جهانگشای جوینی ).


فرهنگ عمید

نیکی، نیکویی.


کلمات دیگر: