کلمه جو
صفحه اصلی

تقادم

فرهنگ معین

(تَ دُ ) [ ع . ] (مص ل . ) دیرینه شدن ، دیرینگی .
( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) جمع تقدمه ، پیشکش ، هدیه .

(تَ دُ) [ ع . ] (مص ل .) دیرینه شدن ، دیرینگی .


( ~.) [ ع . ] (اِ.) جمع تقدمه ، پیشکش ، هدیه .


لغت نامه دهخدا

تقادم. [ ت َ دِ ] ( ع اِ ) ج ِ تَقْدِمَة. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به تقدمة شود.

تقادم. [ ت َ دُ ] ( ع مص ) دیرینه شدن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || با یکدیگر برابر ایستادن و مقابل شدن. ( آنندراج ).

تقادم . [ ت َ دِ ] (ع اِ) ج ِ تَقْدِمَة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به تقدمة شود.


تقادم . [ ت َ دُ ] (ع مص ) دیرینه شدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || با یکدیگر برابر ایستادن و مقابل شدن . (آنندراج ).


فرهنگ عمید

۱. دیرینه شدن، دیرینه بودن.
۲. دیرینگی.

پیشنهاد کاربران

گذشت زمان

قدیمی شدن یا قدیمی بودن


مزمن گردیدن. [ م ُ م ِ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) کهنه شدن. ازمان. دیرینه گشتن. تقادم : و آن را [ کفتگی لب ها ] که مزمن گردد این طلا بکار دارند. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت مرحوم دهخدا ) .


کلمات دیگر: