کلمه جو
صفحه اصلی

سکرت

فرهنگ فارسی

مستی، گمراهی، سختی مرگ، بیهوشی دم مرگ، احتضار، نهفته، پوشیده، پنهان، مخفی، نهانی، سری
( اسم ) بیهوشی به هنگام احتضار جمع : سکرات .

فرهنگ معین

(سَ رَ ) [ ع . سکرة ] (اِمص . ) بی هوشی دم مرگ ، بی هوشی در حال احتضار.
(س رِ ) [ فر. ] (ص . ) پوشیده ، پنهان ، مخفی ، محرمانه .

(سَ رَ) [ ع . سکرة ] (اِمص .) بی هوشی دم مرگ ، بی هوشی در حال احتضار.


(س رِ) [ فر. ] (ص .) پوشیده ، پنهان ، مخفی ، محرمانه .


لغت نامه دهخدا

سکرت. [ س َ رَ ] ( ع اِمص ) مستی : از سر نخوت و سکرت غرور بکثرت اتباع و اشیاع خویش از شهر بیرون آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به سکرة شود. || غرور. خودخواهی. تکبر : ممکن است سکرت سلطنت... او را بر این باعث باشد. ( کلیله و دمنه ). امیر ابوالحرث از سر سکرت جوانی و غفلت کودکی و... ( ترجمه تاریخ یمینی ).

سکرة. [ س َ رَ ] ( ع اِمص ) ضلالت و گمراهی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). مستی. ( آنندراج ). || شدت موت و غشی آن است. ( آنندراج ). فیخه. ثقوة.فواق. ( زمخشری ). سختی مرگ. ( دهار ). سختی و سرگردانی و مشقت و منه سکرة الموت. ج ، سکرات. ( مهذب الاسماء ).سکرة الموت. شدت موت و غشی آن است. ( منتهی الارب ).
- سکرة الهم ؛ شدت غم. ( منتهی الارب ).

سکرة. [ س َ ک َ رَ ] ( ع ص ) دانه تلخ که با گندم آمیزد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

سکرة. [ س َ ک ِ رَ ] ( ع ص ) مؤنث سَکِر. ( منتهی الارب ).

سکرت . [ س َ رَ ] (ع اِمص ) مستی : از سر نخوت و سکرت غرور بکثرت اتباع و اشیاع خویش از شهر بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به سکرة شود. || غرور. خودخواهی . تکبر : ممکن است سکرت سلطنت ... او را بر این باعث باشد. (کلیله و دمنه ). امیر ابوالحرث از سر سکرت جوانی و غفلت کودکی و... (ترجمه تاریخ یمینی ).


فرهنگ عمید

۱. مستی.
۲. گمراهی.
۳. سختی مرگ.
۴. بیهوشی دم مرگ، بیهوشی در حال احتضار.
سری، محرمانه.

۱. مستی.
۲. گمراهی.
۳. سختی مرگ.
۴. بیهوشی دم مرگ؛ بیهوشی در حال احتضار.


سری؛ محرمانه.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا: ما چشم بندی شده ایم ( از مصدر تسکیر به معنای پوشاندن است )
معنی سَکْرَةُ: مستی (مراد از سکره و مستی موت ، حال نزع و جان مشغول به خودش است ، نه میفهمد چه میگوید و نه میفهمد اطرافیانش در بارهاش چه میگویند )
ریشه کلمه:
سکر (۷ بار)

«سُکِّرَتْ» از مادّه «سَکر» به معنای پوشاندن است; یعنی کافران لجوج می گویند: چشم حقیقت بین ما گویی پوشانده شده و اگر ببینیم که به آسمان عروج می کنیم یک سلسله مسائل خیالی و توهمی است، و این درست همان چیزی است که از آن در فارسی تعبیر به «چشم بندی» می کنیم، که بر اثر تردستی طرف مقابل، انسان، نمی تواند حقیقت را درست ببیند، بلکه خلاف آن را احساس می کند.


کلمات دیگر: