کلمه جو
صفحه اصلی

دهله

فرهنگ فارسی

گیاهی خاردار که گون نیز گویند .

لغت نامه دهخدا

دهله. [ دِ ل ِ ] ( اِ ) گیاهی خاردار که گون نیزگویند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از برهان ). رجوع به گَوَن شود. || قنطره و پل ، خواه از چوب و تخته باشد یا از سنگ و آهک و گچ و آجر. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). پلی که مردم بر آن گذرند. ( آنندراج ).

دهله. [ دَ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 34هزارگزی جنوب الیگودرز. دارای 194 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات و چاه تأمین می شود. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

دهله . [ دِ ل ِ ] (اِ) گیاهی خاردار که گون نیزگویند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ). رجوع به گَوَن شود. || قنطره و پل ، خواه از چوب و تخته باشد یا از سنگ و آهک و گچ و آجر. (ناظم الاطباء) (برهان ). پلی که مردم بر آن گذرند. (آنندراج ).


دهله . [ دَ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 34هزارگزی جنوب الیگودرز. دارای 194 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات و چاه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


فرهنگ عمید

= پُل
= گَوَن

گَوَن#NAME?


پُل#NAME?


دانشنامه عمومی

دهله ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دهله (الیگودرز)
دهله (کازرون)

ده الیف به معنای دهی است که دارای هزار خانوار بوده است .آثار فرهنگی و سنگ قبور موجود که تاریخ مستند 720سال بر روی آنها حک شده است این جمله را تایید می کند.همچنین تعداد بیش از 1500 آبانبار در این روستا حکایت از جمعیت فراوان است



کلمات دیگر: