کلمه جو
صفحه اصلی

کهول

فرهنگ فارسی

۱ - ( ص ) مردی که در ریش او مو های سیاه و سفید باشد . ۲ - ( اسم ) عنکبوت .
تننده یا نوعی از آن . عنکبوت .

فرهنگ معین

(کَ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد. ۲ - عنکبوت .

لغت نامه دهخدا

کهول . [ ک َ ] (ع اِ) تننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عنکبوت . (محیط المحیط)(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ بعد شود. || (ص ) مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد. (آنندراج ) (از غیاث ) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دو ماده ٔ قبل و کهولة و کهولت شود.


کهول . [ ک َهَْ وَ ] (ع اِ) تننده ، یا نوعی از آن . (منتهی الارب ). عنکبوت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). رجوع به معنی اول ماده ٔ قبل شود.


کهول. [ ک ُ ] ( ع مص ) کهل گردیدن ، و کاهل اسم فاعل است از آن ، و یا ثلاثی مجرد آن ، فعل مرده ای است. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). صاحب منتهی الارب در ذیل اکتهال آرد: کهل گردیدن و دومو شدن ، و هکذا قالوا و لایقال کهل من المجرد.

کهول. [ ک ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کهل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) :
انبیااند بدانگاه که پیران وکهولند
حکمااند از آن وقت که اطفال و صغارند.
ناصرخسرو.
و شیوخ و کهول از سرمستی دست بسته شده. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به کَهْل شود.

کهول. [ ک َ ] ( ع اِ ) تننده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عنکبوت. ( محیط المحیط )( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده بعد شود. || ( ص ) مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد. ( آنندراج ) ( از غیاث ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دو ماده قبل و کهولة و کهولت شود.

کهول. [ ک َهَْ وَ ] ( ع اِ ) تننده ، یا نوعی از آن. ( منتهی الارب ). عنکبوت. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). رجوع به معنی اول ماده قبل شود.

کهول . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کهل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) :
انبیااند بدانگاه که پیران وکهولند
حکمااند از آن وقت که اطفال و صغارند.

ناصرخسرو.


و شیوخ و کهول از سرمستی دست بسته شده . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به کَهْل شود.

کهول . [ ک ُ ] (ع مص ) کهل گردیدن ، و کاهل اسم فاعل است از آن ، و یا ثلاثی مجرد آن ، فعل مرده ای است . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). صاحب منتهی الارب در ذیل اکتهال آرد: کهل گردیدن و دومو شدن ، و هکذا قالوا و لایقال کهل من المجرد.


گویش مازنی

/kohool/ فاصله میان کمر و ران و پشت لگن خاصره

فاصله میان کمر و ران و پشت لگن خاصره



کلمات دیگر: