کلمه جو
صفحه اصلی

بسباسه

فرهنگ فارسی

پوست جوزبویا، قشردوم جوز، بویاکه درطب قدیم به، کارمیرفته، درفارسی بزبازو بزبازه هم گفته شده
( اسم ) گل درخت جوزبویا که سابقا در تداوی مورد استعمال داشته است بزباز چارگون پسپاسه قشر العفص .
دخت ابرهه حبشی او و برادرش مسروق بن ابرهه از ریحانه دختر علقمه باشند که سابق زن ابومره بود و ابرهه بزور از وی بستد .

لغت نامه دهخدا

بسباسة. [ ب َس َ ] (اِخ ) دخت ابرهه ٔ حبشی . او و برادرش مسروق بن ابرهة از ریحانة دختر علقمه باشند که سابق زن ابومُره بود و ابرهه به زور از وی بستد. (طبری ج 1 ص 550).


( بسباسة ) بسباسة. [ ب َ س َ ] ( اِخ ) نام زنی از بنی اسد. ( منتهی الارب ). و امروءالقیس در این شعر از وی نام برد:
الا زعمت بسباسةالیوم اننی
کبرت و أن لایشهد اللهو أمثالی.
( از تاج العروس ).

بسباسة. [ ب َس َ ] ( اِخ ) دخت ابرهه حبشی. او و برادرش مسروق بن ابرهة از ریحانة دختر علقمه باشند که سابق زن ابومُره بود و ابرهه به زور از وی بستد. ( طبری ج 1 ص 550 ).
بسباسه. [ ب َ س َ ] ( معرب ، اِ ) پسپاسه و بزباز درختی است در عرب مشهور، به خورد مردم و ستور آید و مزه و بویش به مزه و بوی گزر ماند. ( منتهی الارب ). معرب بزباز. به هندی جاوتری گویند. ( غیاث ) ( آنندراج ). به شیرازی بزباز گویند. ( اختیارات بدیعی ). درختی بود. ( مهذب الاسماء ). بزبار. ( ناظم الاطباء ). ابن ماسویه گوید پوست کوزبو است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). بمعنی رافه باشد. ( جهانگیری ). حرمل عربی است. ( مخزن الادویه ). پوست دوم جوزبو است. دارکیسه. جارکون. چارگون. ( فرهنگ فارسی معین ). قشرالعفص. جوز بویا. || گل درخت جوز بویا که سابقاً در تداوی مورد استعمال داشته است. ( فرهنگ فارسی معین ). گل درخت قرنفل است و میوه درخت قرنفل جوز بویاست که آن را جوزالطیب نیز گویند ( ابن بطوطه ). و رجوع به فهرست مخزن الادویه و ابن بیطار و ترجمه فرانسوی آن ص 222 و نخبةالدهر ص 154 و تذکره داود ضریر انطاکی ص 77 و دزی ج 1 و اختیارات بدیعی و بسباس شود.

بسباسه . [ ب َ س َ ] (معرب ، اِ) پسپاسه و بزباز درختی است در عرب مشهور، به خورد مردم و ستور آید و مزه و بویش به مزه و بوی گزر ماند. (منتهی الارب ). معرب بزباز. به هندی جاوتری گویند. (غیاث ) (آنندراج ). به شیرازی بزباز گویند. (اختیارات بدیعی ). درختی بود. (مهذب الاسماء). بزبار. (ناظم الاطباء). ابن ماسویه گوید پوست کوزبو است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بمعنی رافه باشد. (جهانگیری ). حرمل عربی است . (مخزن الادویه ). پوست دوم جوزبو است . دارکیسه . جارکون . چارگون . (فرهنگ فارسی معین ). قشرالعفص . جوز بویا. || گل درخت جوز بویا که سابقاً در تداوی مورد استعمال داشته است . (فرهنگ فارسی معین ). گل درخت قرنفل است و میوه ٔ درخت قرنفل جوز بویاست که آن را جوزالطیب نیز گویند (ابن بطوطه ). و رجوع به فهرست مخزن الادویه و ابن بیطار و ترجمه ٔ فرانسوی آن ص 222 و نخبةالدهر ص 154 و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 77 و دزی ج 1 و اختیارات بدیعی و بسباس شود.


بسباسة. [ ب َ س َ ] (اِخ ) نام زنی از بنی اسد. (منتهی الارب ). و امروءالقیس در این شعر از وی نام برد:
الا زعمت بسباسةالیوم اننی
کبرت و أن لایشهد اللهو أمثالی .

(از تاج العروس ).



فرهنگ عمید

قشر دوم جوز بویا که در طب قدیم کاربرد دارویی داشته، پوست جوز بویا.


کلمات دیگر: