کلمه جو
صفحه اصلی

کوم

فرهنگ فارسی

دریاچه ایست در ایتالیا واقع در ناحیه لومباردی در دامنه کوههای آلپ که از یخچالهای قدیمی بوجود آمده و ۱۴۶ کیلو متر مربع مساحت دارد .
( اسم ) گریبان : سر بکوم فرا کرد .
گله شتران . گله از شتر

فرهنگ معین

[ پشتو ] (اِ. ) گریبان .

لغت نامه دهخدا

کوم. [ ک َ] ( ع اِ ) کس زن ، یا عام است. ( از منتهی الارب ). کس زن. ( آنندراج ). کس زن یا هر حیوانی. ( ناظم الاطباء ).

کوم. [ ک َ ] ( ع مص ) کومة. گاییدن زن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): کام الرجل امرأته کوماً و کومة؛ گایید آن مرد زن خود را. || برجستن نریان برمادیان. ( ناظم الاطباء ). برجستن اسب نر بر مادیان. ( منتهی الارب ). گشنی کردن اسب. ( تاج المصادر بیهقی ).

کوم. [ ک َ وَ ] ( ع مص ) بزرگ کوهان گردیدن ناقه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بزرگ کوهان گردیدن ماده شتر. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

کوم. ( ع اِ ) گله شتران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گله ای از شتر. ج ، اکوام. ( از اقرب الموارد ). || ج ِ اَکوَم ، کوماء. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

کوم. ( اِ ) گیاهی باشد خوشبوی که آن را اذخر گویند. ( برهان ). گیاهی است خوشبوی بعضی اذخر را دانسته اند. ( آنندراج ). نام گیاهی است خوشبوی. ( فرهنگ جهانگیری ). گیاه اذخر. ( ناظم الاطباء ). اذخر. گورگیاه. ( فرهنگ فارسی معین ). سروری گفته که در تاج الاسامی به معنی اذخر آمده. ( آنندراج ) :
من از خط تو نخواهم بخط شد ار به مثل
برآید ازبر گلبرگ کامگار تو کوم.
سوزنی ( از فرهنگ جهانگیری ).
اذخر؛ گیاهی است خوشبو که آن را کوم خوانند. ( منتهی الارب ). || آن سبزه که بر کنار حوض و رود روید. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 345 ). سبزه ای که از کنار آب و حوض خیزد. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). سبزه ای که کنار حوض و رود روید. ( فرهنگ فارسی معین ) :
آن حوض و آب روشن و آن کوم گرد او
روشن کند دلت چو ببینی هرآینه.
بهرامی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 345 ).
|| گیاهی است که در زمین شیار کرده پیدا شود و بیخ و ریشه آن همچو نی باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آن گیاه خشک بود که در شدکار یابند که بنش چون بن نی باشد. ( حاشیه «س » لغت فرس اسدی چ اقبال ص 345 ). گیاهی است خشک که در شخم زدن زمین یابندو بنه آن چون درخت نی بود. ( حاشیه برهان چ معین ).رجوع به کومک شود.

کوم. ( اِ ) ( پشتو و هروی ) گریبان : سر به کوم فراکرد. ( طبقات انصاری از فرهنگ فارسی معین ).

کوم . (اِ) (پشتو و هروی ) گریبان : سر به کوم فراکرد. (طبقات انصاری از فرهنگ فارسی معین ).


کوم . (اِ) گیاهی باشد خوشبوی که آن را اذخر گویند. (برهان ). گیاهی است خوشبوی بعضی اذخر را دانسته اند. (آنندراج ). نام گیاهی است خوشبوی . (فرهنگ جهانگیری ). گیاه اذخر. (ناظم الاطباء). اذخر. گورگیاه . (فرهنگ فارسی معین ). سروری گفته که در تاج الاسامی به معنی اذخر آمده . (آنندراج ) :
من از خط تو نخواهم بخط شد ار به مثل
برآید ازبر گلبرگ کامگار تو کوم .

سوزنی (از فرهنگ جهانگیری ).



اذخر؛ گیاهی است خوشبو که آن را کوم خوانند. (منتهی الارب ). || آن سبزه که بر کنار حوض و رود روید. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 345). سبزه ای که از کنار آب و حوض خیزد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). سبزه ای که کنار حوض و رود روید. (فرهنگ فارسی معین ) :
آن حوض و آب روشن و آن کوم گرد او
روشن کند دلت چو ببینی هرآینه .
بهرامی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 345).
|| گیاهی است که در زمین شیار کرده پیدا شود و بیخ و ریشه ٔ آن همچو نی باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن گیاه خشک بود که در شدکار یابند که بنش چون بن نی باشد. (حاشیه ٔ «س » لغت فرس اسدی چ اقبال ص 345). گیاهی است خشک که در شخم زدن زمین یابندو بنه ٔ آن چون درخت نی بود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).رجوع به کومک شود.

کوم . (ع اِ) گله ٔ شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گله ای از شتر. ج ، اکوام . (از اقرب الموارد). || ج ِ اَکوَم ، کوماء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).


کوم . [ ک َ ] (ع مص ) کومة. گاییدن زن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ): کام الرجل امرأته کوماً و کومة؛ گایید آن مرد زن خود را. || برجستن نریان برمادیان . (ناظم الاطباء). برجستن اسب نر بر مادیان . (منتهی الارب ). گشنی کردن اسب . (تاج المصادر بیهقی ).


کوم . [ ک َ وَ ] (ع مص ) بزرگ کوهان گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بزرگ کوهان گردیدن ماده شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


کوم . [ ک َ] (ع اِ) کس زن ، یا عام است . (از منتهی الارب ). کس زن . (آنندراج ). کس زن یا هر حیوانی . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

سبزۀ کنار حوض یا نهر، سبزه ای که بر کنار حوض می روید، کزم: آن حوض و آب روشن و آن کوم گِرد او / روشن کند دلت چو ببینی هرآینه (بهرامی : شاعران بی دیوان: ۴۱۱ ).

دانشنامه عمومی

کوم، روستایی است از توابع بخش کوهسار و در شهرستان سلماس استان آذربایجان غربی ایران.
این روستا در دهستان شناتال قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۳۳۳نفر (۶۴ خانوار) بوده است.

گویش مازنی

/koom/ کام - پوشش پشت بام

۱کام ۲پوشش پشت بام


پیشنهاد کاربران

سبزه کنار حوض

از عملیات های ساختمانی به منظور اجرای در و پنجره


کلمات دیگر: