( اسم ) ورق دارای ده خال ( گنجفه ورق ) .
ده لو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ده لو. [ دَه ْ ] (اِمرکب ) (مرکب از ده و «لو» که پسوند نسبت و تملک ترکی است ) ورق قمار که ده خال دارد. (یادداشت مؤلف ).
ده لو. [ دَه ْ ] ( اِمرکب ) ( مرکب از ده و «لو» که پسوند نسبت و تملک ترکی است ) ورق قمار که ده خال دارد. ( یادداشت مؤلف ).، دهلو. [ دِ ] ( اِخ ) نام شهری در هندوستان که دهلی نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). صورتی از دهلی و منسوب به آن دهلوی است :
سخن زان گونه گفتم من بلند امروز در دهلو
که از خواب گران بیدار کردستم به شروانش.
ز دارای شروان و دهلو زدند.
سخن زان گونه گفتم من بلند امروز در دهلو
که از خواب گران بیدار کردستم به شروانش.
امیرخسرو دهلوی ( از آنندراج ).
سریری که شیرین و خسرو زدندز دارای شروان و دهلو زدند.
ظهوری ( از آنندراج ).
و رجوع به دهلی شود.فرهنگ عمید
هریک از ورق های گنجفه که ده خال داشته باشد.
کلمات دیگر: