۱ - ( مصدر ) زیرک گردیدن . ۲ - دشوار گشتن . ۳ - ( صفت ) معین : پس حکم کرد آتشی را و نکر تا شود حل مشکل آن دو نفر . ( مثنوی )
یا امراه نکر : زن زیرک . داهیه . قطنه . یا منکر . یا نکر . کارسخت .
(نُ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) دهاء، زیرکی . 2 - امر سخت و زشت .
(نُ کَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) زیرک گردیدن . 2 - دشوار گشتن . 3 - (ص .) در فارسی ، مشخص ، معین .
نکر. [ ن َ ] (ع اِمص ) زیرکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فطانت . (ناظم الاطباء). دهاء. فطنت . (اقرب الموارد). نُکْر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
نکر. [ ن َ ک َ ] (ع مص ) ناشناختن امر را. (از منتهی الارب ) . نادانستن کاری را. (از اقرب الموارد). نُکْر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نکور. نکیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نُکُر. (ناظم الاطباء). || ناشناختن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101). نشناختن کسی را. (از اقرب الموارد).
نکر. [ ن َ ک ِ ](ع ص ) زیرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).داهی . فَطِن . (اقرب الموارد). نَکُر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، انکار. || مردی که انکار منکر می کند. (ناظم الاطباء). رجل نکر؛ مردی انکارکننده . (مهذب الاسماء). نَکُر. نُکُر. (ناظم الاطباء).
نکر. [ ن ُ ] (ع مص ) ناشناختن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). نَکَر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) منکر. (اقرب الموارد). امرمنکر. (فرهنگ فارسی معین ). منکر از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نُکُر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کار دشوار و زشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نُکُر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نکره . صعب و سخت و شگفت . (یادداشت مؤلف ). ج ، اَنکار. || (اِمص ) دهاء. فطنت . (اقرب الموارد). رجوع به نَکْر شود.
مولوی (از فرهنگ فارسی معین ).
مولوی (از فرهنگ فارسی معین ).
نکر. [ ن ُ ک ُ ] (ع مص ) رجوع به نَکَر شود. || (ص ) امراءة نکر؛ زن زیرک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). داهیة. فَطِنة. (اقرب الموارد). || مُنْکَر. (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (المنجد). || نُکْر. کار سخت . (از اقرب الموارد).