کلمه جو
صفحه اصلی

بسه

فرهنگ فارسی

( اسم ) اکلیل الملک
یکی بس ٠

لغت نامه دهخدا

بسه. [ ب َ س َ ] ( اِ ) بسک. گیاهی است. که آن را اکلیل الملک خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء ). همان بس است. ( شرفنامه ٔمنیری ). اکلیل الملک. ( ناظم الاطباء ). گیاهی است که آن را بسک خوانند و به عربی اکلیل الملک گویند. ( سروری )( از فرهنگ نظام ). و رجوع به بسک و شعوری ج 1 شود.

بسة. [ ب َ / ب ِ س س َ ] (ع اِ) یکی بس ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بس ّ شود.


فرهنگ عمید

= اکلیل الملک

اکلیل‌الملک#NAME?


دانشنامه عمومی

مختصات: ۲۷°۲۴′۰۹″ شمالی ۵۴°۱۹′۲۴″ شرقی / ۲۷٫۴۰۲۵۰°شمالی ۵۴٫۳۲۳۳۳°شرقی / 27.40250; 54.32333
محمدیان، کوخردی، محمد. «شهرستان بستک و بخش کوخرد» ج۱. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۵ میلادی.
عباسی، قلی، مصطفی، «بستک وجهانگیریه»، چاپ اول، تهران : ناشر: شرکت انتشارات جهان معاصر، سال ۱۳۷۲ خورشیدی.
سلامی، بستکی، احمد. (بستک در گذرگاه تاریخ) ج۲ چاپ اول، ۱۳۷۲ خورشیدی.
بالود، محمد. (فرهنگ عامه در منطقه بستک) ناشر همسایه، چاپ زیتون، انتشار سال ۱۳۸۴ خورشیدی.
بنی عباسیان، بستکی، محمد اعظم، «تاریخ جهانگیریه» چاپ تهران، سال ۱۳۳۹ خورشیدی.
الکوخردی، محمد، بن یوسف، (کُوخِرد حَاضِرَة اِسلامِیةَ عَلی ضِفافِ نَهر مِهران Kookherd, an Islamic District on the bank of Mehran River) الطبعة الثالثة، دبی: سنة ۱۹۹۷ للمیلاد.
بختیاری، سعید، ، «اتواطلس ایران» ، “ مؤسسه جغرافیایی وکارتگرافی گیتاشناسی، بهار ۱۳۸۴ خورشیدی.
نگاره ها از: محمد محمدیان.
محمد، صدیق «تارخ فارس» صفحه های (۵۰ ـ ۵۱ ـ ۵۲ ـ ۵۳)، چاپ سال ۱۹۹۳ میلادی.
محمدیان، کوخری، محمد ، “ (به یاد کوخرد) “، ج۱. ج۲. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۳ میلادی.
اطلس گیتاشناسی استان های ایران (Gitashenasi Province Atlas of Iran)
بسه روستای کوچکی در منطقه گوده و از توابع بخش مرکزی شهرستان بستک در غرب استان هرمزگان در جنوب ایران واقع شده است.
از شمال کوه، از جنوب مردنو، از مغرب گلویه، و از مشرق به گود گز محدود می گردد.
این روستا صدها سال پیش روستایی آباد وپر جمعیت بوده، ولی بعلت زلزله روستا کاملاً از بین رفته و مردمش هم به اطراف پراکنده شده اند. هم اکنون بیست خانوار دارد.آثار روستای ویران شده در دو کیلومتری سمت غرب روستای گود گز به چشم می خورد. چندین آب انبار برکه و قبرستان نشان می دهد که دهی کوچک نبوده است.

گویش مازنی

/bosse/ درمقام توهین و تحقیر، پاره شو(که کاربرد آن محدود بوده و جنبه ی کنایی دارد) & کنایه از خستگی بیش از حد - پاره شد

درمقام توهین و تحقیر،پاره شو(که کاربرد آن محدود بوده و جنبه ...


۱کنایه از خستگی بیش از حد ۲پاره شد



کلمات دیگر: