کلمه جو
صفحه اصلی

پیش نشین

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- آنکه در صدر جلوس کند: پیشگاه ستم عالم را داور پیش نشین بایستی . ( خاقانی ) ۲- آنکه در پیش کسی یا چیزی نشیند آنکه در برابر و نزدیک جا گیرد : پروانه که نور شمع افروخت چون پیش نشین شمع شدن سوخت . ( نظامی ) ۳- زنی که هنگام زادن زن حامله در پیش وی نشیند و او را یاری کند قابله ماما مام ناف .

فرهنگ معین

(نِ ) (ص فا. ) کسی که در بالای مجلس نشیند.

لغت نامه دهخدا

پیش نشین. [ ن ِ ] ( نف مرکب ) که پیش نشیند، آنکه در صدر جلوس کند :
پیشگاه ستم عالم را
داور پیش نشین بایستی.
خاقانی.
|| آنکه در برابر و نزدیک جا گیرد، و در پیش کسی یا چیزی نشیند :
پروانه که نور شمع افروخت
چون پیش نشین شمع شد سوخت.
نظامی.
|| ( در زایمان ) دایه. پازاج.( جهانگیری ). ماما. قابله. مام ناف. ماماچه که هنگام زادن زنان حامله را در پیش نشیند و اعانت کند. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. آن که پیش کسی بنشیند.
۲. کسی که نزدیک چیزی یا جایی بنشیند.
۳. [قدیمی] = پازاچ


کلمات دیگر: