مترادف مواظبت : پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری، پاییدن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن
برابر پارسی : پاییدن، نگهبانی کردن، رسیدگی کردن، تیمار کردن
attention, care, assiduity, application
vigilance
۱. پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری
۲. پاییدن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن
پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری
پاییدن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن
مواظبت . [ م ُ ظَ / ظِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) پیوستگی و مراقبت و همیشگی و مداومت . ملازمت و توجه و اشتغال . (ناظم الاطباء). پیوسته بودن بر کاری . لازم گرفتن . محافظت . مراقبت . تیمار داشتن . (یادداشت مؤلف ) : در صبر و مواظبت تو خیره مانده بودم . (کلیله و دمنه ). صواب آن است که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر... اقتصار نمایم . (کلیله و دمنه ). مواظبت بر کسب هنر چنان میل افتاده بود که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی می نمودم . (کلیله و دمنه ). روزگار خود را در مواظبت دفاتر و محابر و محاضر و منابر می گذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 447). تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوندی می رود. (گلستان ). و رجوع به مواظبة شود.
- مواظبت کردن ؛ مراقبت کردن . محافظت کردن . مداومت داشتن . پیوسته بر آن بودن . (از یادداشت مؤلف ) : به صواب آن لایقترکه بر معالجت مواظبت کنی . (کلیله و دمنه ). تثبیة؛ مواظبت کردن در کاری . (دهار).
- مواظبت نمودن ؛ مواظبت کردن . مراقبت و محافظت داشتن . مداومت داشتن . مداومت داشتن در امری . (از یادداشت مؤلف ) : در کتب طب آورده اند که فاضلترین اطبا آن است که بر علاج از جهت ثواب آخرت مواظبت نماید. (کلیله و دمنه ). بر مطالعت آن مواظبت نمودی . (کلیله و دمنه ). هرکه از فیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شد و بر کسب هنر مواظبت نمود... آرزوهای دنیا بیابد و در آخرت نیکبخت گردد. (کلیله و دمنه ). همچون آن جادویی باشم که بر آن نابکاری مواظبت می نماید. (کلیله و دمنه ). در طاعت و مطاوعت ایشان به قدر استطاعت و... مواظبت نماید. (سندبادنامه ص 7).