کلمه جو
صفحه اصلی

مواظبت


مترادف مواظبت : پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری، پاییدن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن

برابر پارسی : پاییدن، نگهبانی کردن، رسیدگی کردن، تیمار کردن

فارسی به انگلیسی

attention, care, assiduity, application


vigilance, attention, care, supervision, assiduity, application

vigilance


فارسی به عربی

حضور , عنایة

مترادف و متضاد

۱. پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری
۲. پاییدن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن


پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری


پاییدن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن


care (اسم)
توجه، غم، بیم، مواظبت، سرپرستی، تیمار، پرستاری، مراقبت، پروا، دلواپسی غم

assiduity (اسم)
توجه، ممارست، پشت کار، توجه و دقت مداوم، مواظبت، استقامت، مداومت

carefulness (اسم)
مواظبت

tendance (اسم)
توجه، مواظبت، حضور، پرستاری، مراقبت

vigilance (اسم)
چالاکی، مواظبت، مراقبت، احتیاط، بیخوابی، شب زنده داری، امادگی، گوش بزنگی، کشیک

فرهنگ فارسی

پیوسته مراقب کاری یاامری بودن، همیشه بریک کاربودن وبه آن رسیدگی کردن
۱ - ( مصدر ) پیوسته مراقب کاری بودن نگهبانی کردن . ۲ - ( اسم ) مراقبت نگهبانی .

فرهنگ معین

(مُ ظِ بَ ) [ ع . مواظبة ] (مص م . ) مراقب بودن .

لغت نامه دهخدا

مواظبت. [ م ُ ظَ / ظِ ب َ ] ( از ع ، اِمص ) پیوستگی و مراقبت و همیشگی و مداومت. ملازمت و توجه و اشتغال. ( ناظم الاطباء ). پیوسته بودن بر کاری. لازم گرفتن. محافظت. مراقبت. تیمار داشتن. ( یادداشت مؤلف ) : در صبر و مواظبت تو خیره مانده بودم. ( کلیله و دمنه ). صواب آن است که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر... اقتصار نمایم. ( کلیله و دمنه ). مواظبت بر کسب هنر چنان میل افتاده بود که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی می نمودم. ( کلیله و دمنه ). روزگار خود را در مواظبت دفاتر و محابر و محاضر و منابر می گذاشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 447 ). تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوندی می رود. ( گلستان ). و رجوع به مواظبة شود.
- مواظبت کردن ؛ مراقبت کردن. محافظت کردن. مداومت داشتن. پیوسته بر آن بودن. ( از یادداشت مؤلف ) : به صواب آن لایقترکه بر معالجت مواظبت کنی. ( کلیله و دمنه ). تثبیة؛ مواظبت کردن در کاری. ( دهار ).
- مواظبت نمودن ؛ مواظبت کردن. مراقبت و محافظت داشتن. مداومت داشتن. مداومت داشتن در امری. ( از یادداشت مؤلف ) : در کتب طب آورده اند که فاضلترین اطبا آن است که بر علاج از جهت ثواب آخرت مواظبت نماید. ( کلیله و دمنه ). بر مطالعت آن مواظبت نمودی. ( کلیله و دمنه ). هرکه از فیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شد و بر کسب هنر مواظبت نمود... آرزوهای دنیا بیابد و در آخرت نیکبخت گردد. ( کلیله و دمنه ). همچون آن جادویی باشم که بر آن نابکاری مواظبت می نماید. ( کلیله و دمنه ). در طاعت و مطاوعت ایشان به قدر استطاعت و... مواظبت نماید. ( سندبادنامه ص 7 ).

مواظبة. [ م ُ ظَ ب َ ] ( ع مص ) پیوسته بودن بر کاری. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مواکظة. ( تاج المصادر ). مداومت کردن بر کاری. دایم بر یک کار بودن و همیشه کردن کاری و مداومت نمودن بر کاری. ( غیاث ). بر کاری بایستادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || تیمار داشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تعهد کردن. || لازم گرفتن. ( منتهی الارب ). و رجوع به مواظبت شود.

مواظبت . [ م ُ ظَ / ظِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) پیوستگی و مراقبت و همیشگی و مداومت . ملازمت و توجه و اشتغال . (ناظم الاطباء). پیوسته بودن بر کاری . لازم گرفتن . محافظت . مراقبت . تیمار داشتن . (یادداشت مؤلف ) : در صبر و مواظبت تو خیره مانده بودم . (کلیله و دمنه ). صواب آن است که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر... اقتصار نمایم . (کلیله و دمنه ). مواظبت بر کسب هنر چنان میل افتاده بود که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی می نمودم . (کلیله و دمنه ). روزگار خود را در مواظبت دفاتر و محابر و محاضر و منابر می گذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 447). تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوندی می رود. (گلستان ). و رجوع به مواظبة شود.
- مواظبت کردن ؛ مراقبت کردن . محافظت کردن . مداومت داشتن . پیوسته بر آن بودن . (از یادداشت مؤلف ) : به صواب آن لایقترکه بر معالجت مواظبت کنی . (کلیله و دمنه ). تثبیة؛ مواظبت کردن در کاری . (دهار).
- مواظبت نمودن ؛ مواظبت کردن . مراقبت و محافظت داشتن . مداومت داشتن . مداومت داشتن در امری . (از یادداشت مؤلف ) : در کتب طب آورده اند که فاضلترین اطبا آن است که بر علاج از جهت ثواب آخرت مواظبت نماید. (کلیله و دمنه ). بر مطالعت آن مواظبت نمودی . (کلیله و دمنه ). هرکه از فیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شد و بر کسب هنر مواظبت نمود... آرزوهای دنیا بیابد و در آخرت نیکبخت گردد. (کلیله و دمنه ). همچون آن جادویی باشم که بر آن نابکاری مواظبت می نماید. (کلیله و دمنه ). در طاعت و مطاوعت ایشان به قدر استطاعت و... مواظبت نماید. (سندبادنامه ص 7).


فرهنگ عمید

پیوسته مراقب کاری یا امری بودن، همیشه بر یک کار بودن و به آن رسیدگی کردن.

واژه نامه بختیاریکا

چارنیدِن
دَربه وَربه؛ دَرگه ورگه

پیشنهاد کاربران

دیده گری

محافظت مراقبت نگهداری


مخالف مواظبت

این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
پانس pãns ( اوستایی: مانستَ )
زَئِن zaen ( اوستایی: زَئِنَنگه )
پادَن pãdan ( پهلوی )
پاشپات pãŝpãt ( پهلوی: پاشپاتن )
اَژبِر ažber ( اوستایی: اَش بِرِت )
هائیویش hãiviŝ ( اوستایی: اَئیویشتی )


کلمات دیگر: