کلمه جو
صفحه اصلی

موسم


مترادف موسم : دور، دوره، زمان، عهد، فصل، گاه، موعد، نوبت، هنگام

برابر پارسی : هنگام، زمان، گاه

فارسی به انگلیسی

season, time

season


عربی به فارسی

فصل , فرصت , هنگام , دوران , چاشني زدن , ادويه زدن , معتدل کردن , خودادن


مترادف و متضاد

دور، دوره، زمان، عهد، فصل، گاه، موعد، نوبت، هنگام


فرهنگ فارسی

وقت وزمان چیزی، هنگام رسیدن چیزی، وقت اجتماع مردم برای حج، مواسم جمع
( اسم ) ۱ - هنگام وقت زمان . ۲ - هنگام اجتماع حاجیان برای حج جمع : مواسم
اسم کرده .

فرهنگ معین

(مَ س ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - زمان ، هنگام . ۲ - فصل .

لغت نامه دهخدا

مؤسم. [ م ُ ءَس ْ س َ ] ( ع ص ) اسم کرده. ( از غیاث ) ( از آنندراج ).

موسم. [ م َ س ِ ] ( ع اِ ) هنگام هرچیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گه. گاه. هنگام. وقت. ( یادداشت مؤلف ). هنگام چیزی ( و به فتح سین غلط است ). ( غیاث ) ( آنندراج ): چون درحد کهولت و موسم عقل و تجربت رسند... صحیفه دل را پر فواید بینند. ( کلیله و دمنه ).
دانی که خوشی او چه سان بود
چون عشق به موسم جوانی.
عطار.
هر خراج و هر صله که بایدت
آن زمان هر موسمی بفزایدت.
مولوی.
رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست
نهد به پای قدح هرکه شش درم دارد.
حافظ.
|| فصل. ( ناظم الاطباء ). فصلی از فصول چهارگانه سال. ( از یادداشت مؤلف ).
- موسم بهار ؛ فصل بهار. موسم ربیع. بهارگاه.
- موسم ربیع ؛ فصل بهار. موسم بهار. بهارگاه : اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده. ( گلستان ).
- موسم گل ؛ فصل گل. ( ناظم الاطباء ). اول بهار. ( یادداشت مؤلف ). بهار.
|| بازارگاه عرب. ج ، مواسم. ( مهذب الاسماء ). بازار عرب. ( یادداشت مؤلف ). || هنگام فراهم آمدن حاجیان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بازار حاجیان. ( زمخشری ) ( دهار ). هنگام حج و غیر آن. ( یادداشت مؤلف ) : رسم آن بود که علم عمرو [ ابن لیث ] به مکه ایام موسم به جانب منبر نهادندی. ( تاریخ سیستان ). || جای گرد آمدن در حج. ج ، مواسم. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). جای گردآمدن. ( یادداشت مؤلف ). || عید. ( المنجد ).

موسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) هنگام هرچیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گه . گاه . هنگام . وقت . (یادداشت مؤلف ). هنگام چیزی (و به فتح سین غلط است ). (غیاث ) (آنندراج ): چون درحد کهولت و موسم عقل و تجربت رسند... صحیفه ٔ دل را پر فواید بینند. (کلیله و دمنه ).
دانی که خوشی او چه سان بود
چون عشق به موسم جوانی .

عطار.


هر خراج و هر صله که بایدت
آن زمان هر موسمی بفزایدت .

مولوی .


رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست
نهد به پای قدح هرکه شش درم دارد.

حافظ.


|| فصل . (ناظم الاطباء). فصلی از فصول چهارگانه ٔ سال . (از یادداشت مؤلف ).
- موسم بهار ؛ فصل بهار. موسم ربیع. بهارگاه .
- موسم ربیع ؛ فصل بهار. موسم بهار. بهارگاه : اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده . (گلستان ).
- موسم گل ؛ فصل گل . (ناظم الاطباء). اول بهار. (یادداشت مؤلف ). بهار.
|| بازارگاه عرب . ج ، مواسم . (مهذب الاسماء). بازار عرب . (یادداشت مؤلف ). || هنگام فراهم آمدن حاجیان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازار حاجیان . (زمخشری ) (دهار). هنگام حج و غیر آن . (یادداشت مؤلف ) : رسم آن بود که علم عمرو [ ابن لیث ] به مکه ایام موسم به جانب منبر نهادندی . (تاریخ سیستان ). || جای گرد آمدن در حج . ج ، مواسم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جای گردآمدن . (یادداشت مؤلف ). || عید. (المنجد).

فرهنگ عمید

۱. وقت و زمان چیزی.
۲. هنگام رسیدن چیزی.
۳. وقت اجتماع مردم برای حج.

دانشنامه عمومی

موسم (به عربی: موسم) یک منطقهٔ مسکونی در عربستان سعودی است که در استان جازان واقع شده است.
فهرست شهرهای عربستان سعودی

واژه نامه بختیاریکا

میسُم

پیشنهاد کاربران

فصل، هنگام، زمان

چارَکسال

موسم = هنگام - وقت و زمان چیزی

هنگام، وقت و زمان چیزی

موسم=فصل، وقت ، هنگام ، زمان

وقت و زمان هر چیزی، هنگام


کلمات دیگر: