کلمه جو
صفحه اصلی

سیم کش

مترادف و متضاد

wirepuller (اسم)
خیمه شب باز، سیمکش، شخص آب زیر کاه و مرموز

فرهنگ فارسی

کنایه از مسرف و بوالفضول . بسیار خرج کننده .
آن که در خرج پول افراط کند مسرف .

لغت نامه دهخدا

سیم کش. [ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) ( از: سیم ، مفتول + کش ، کشنده ، جرار ). ( حاشیه برهان چ معین ). استاد مفتول کش اعم از آنکه مفتول طلا، نقره ، آهن و امثال آن بکشد. ( برهان ). مفتول کش. ( انجمن آرا ). مفتول کش خواه مفتول نقره باشد و یا طلا و یا آهن. ( ناظم الاطباء ). کسی که تار گلابتون سازد. ( آنندراج ) :
بچهره زر و اشک چو سیم خویش خوشم
که یاد میدهد از گلعذار سیم کشم.
سیفی ( از آنندراج ).
|| کسی که اموال مردم را بکشد و زرها را بگیرد. ( آنندراج ). گیرنده و کشنده اموال. ( فرهنگ رشیدی ). کنایه از مردم جرار و چیزی گیرنده و چیزی واکننده و جرکننده باشد. ( برهان ) :
بس زر رخسارکان دریاکشان سیم کش
بر صدف گون ساغر گوهرفشان افشانده اند.
خاقانی.
|| ( ن مف مرکب ) سیم کشیده. که تارهای سیم در آن کشیده باشند.

سیم کش. [ ک ُ] ( نف مرکب ) ( از: سیم ، نقره + کش ، کشنده ، قاتل ). ( از حاشیه برهان چ معین ). کنایه از مسرف و بوالفضول. ( آنندراج ). بسیار خرج کننده. ( فرهنگ رشیدی ). متلف سیم. ( غیاث اللغات ). کنایه از مردم مسرف و بسیار خرج کننده. ( برهان ) :
ازپس کنیت سگی چیست بشهر نام ما
دردکش ملامتی سیم کش قلندری.
خاقانی.
سیم کشانی که بزر مرده اند
سکه این سیم بزر برده اند.
نظامی.
سیم کشان کآتش زر کشته اند
دشمن خود را به شکر کشته اند.
نظامی ( مخزن الاسرار ص 135 ).
|| ( ن مف مرکب ) طالب مال و اسباب و نگاهدارنده. ( برهان ). کنایه از طالب دنیا چه گویااو کشته و عاشق سیم است. ( آنندراج ). به این معنی ظاهراً بفتح کاف است. ( حاشیه برهان چ معین ).

سیم کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) (از: سیم ، مفتول + کش ، کشنده ، جرار). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). استاد مفتول کش اعم از آنکه مفتول طلا، نقره ، آهن و امثال آن بکشد. (برهان ). مفتول کش . (انجمن آرا). مفتول کش خواه مفتول نقره باشد و یا طلا و یا آهن . (ناظم الاطباء). کسی که تار گلابتون سازد. (آنندراج ) :
بچهره ٔ زر و اشک چو سیم خویش خوشم
که یاد میدهد از گلعذار سیم کشم .

سیفی (از آنندراج ).


|| کسی که اموال مردم را بکشد و زرها را بگیرد. (آنندراج ). گیرنده و کشنده ٔ اموال . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از مردم جرار و چیزی گیرنده و چیزی واکننده و جرکننده باشد. (برهان ) :
بس زر رخسارکان دریاکشان سیم کش
بر صدف گون ساغر گوهرفشان افشانده اند.

خاقانی .


|| (ن مف مرکب ) سیم کشیده . که تارهای سیم در آن کشیده باشند.

سیم کش . [ ک ُ] (نف مرکب ) (از: سیم ، نقره + کش ، کشنده ، قاتل ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). کنایه از مسرف و بوالفضول . (آنندراج ). بسیار خرج کننده . (فرهنگ رشیدی ). متلف سیم . (غیاث اللغات ). کنایه از مردم مسرف و بسیار خرج کننده . (برهان ) :
ازپس کنیت سگی چیست بشهر نام ما
دردکش ملامتی سیم کش قلندری .

خاقانی .


سیم کشانی که بزر مرده اند
سکه ٔ این سیم بزر برده اند.

نظامی .


سیم کشان کآتش زر کشته اند
دشمن خود را به شکر کشته اند.

نظامی (مخزن الاسرار ص 135).


|| (ن مف مرکب ) طالب مال و اسباب و نگاهدارنده . (برهان ). کنایه از طالب دنیا چه گویااو کشته و عاشق سیم است . (آنندراج ). به این معنی ظاهراً بفتح کاف است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).

فرهنگ عمید

۱. کسی که سیم های برق یا تلفن یا تلگراف را از جایی به جای دیگر می کشد و مرتب می کند.
۲. (اسم ) [قدیمی] آلتی که زرگر با آن مفتول طلا و نقره می سازد.

گویش مازنی

/simkash/ چوبی که بر روی دیوار خانه گذارند و شاه تیرها بر آن جای گیرد

چوبی که بر روی دیوار خانه گذارند و شاه تیرها بر آن جای گیرد ...


واژه نامه بختیاریکا

( سیم کَش ) از گونه های نازسزا؛ جاکش

پیشنهاد کاربران

همان کس کش رقیق شده است


کلمات دیگر: