کیست
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) کیسه .
فرهنگ معین
[ فر. ] (اِ. ) کیسه ای با جدار غشایی در بافت ها، دارای مادة مایع یا نیمه جامد که ممکن است طبیعی یا مرضی باشد.
لغت نامه دهخدا
کیست . (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) کیسه . (فرهنگ فارسی معین ). نوعی تومور (غده ) که محتوی مایع یا نیم مایع باشد. (از لاروس ). رجوع به معنی آخر کیسه شود.
کیست . (جمله ٔ استفهامی ) کلمه ٔ استفهام است مرکب از که و است که از حروف روابط است ، و این در ذوی العقول و غیرذوی العقول مستعمل است ، برخلاف «چیست » که در غیرذوی العقول مستعمل می شود. (از آنندراج ). که است ؟ چه کس است ؟ (فرهنگ فارسی معین ). صورتی یا مخففی از «کی است » و «که است ». کدام کس است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلمه ٔ فعل یعنی کی هست و چه کس است . (ناظم الاطباء). مَن . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) :
دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست
با نهیب و سهم این آوای کیست ؟
کیست کش وصل تو ندارد سود
کیست کش فرقت تو نگزاید؟
نگه کرد تا کیست زیشان سوار
عنان پیچ و گردنکش و نامدار.
چه گویم که این بچه ٔ دیو کیست
پلنگ دورنگ است یا خود پری است .
که حسد هست دشمن ریمن
کیست کو نیست دشمن دشمن ؟
کیست که گوید تو را مگرنخوری می
می خور و داد طرب ز مستان بستان .
کیست که پیغام من به شهر شروان برد
یک سخن از من بدان مرد سخندان برد.
ای خدای بی نهایت جز تو کیست
چون تویی بی حد و غایت جز تو کیست .
کیست آن صوفی شکم خوار خسیس
تا بود با چون شما شاهان جلیس .
کیست آن یوسف دل حق جوی تو
چون اسیری بسته اندر کوی تو.
کیست آن ظالم که از باد بروت
ظلم کرده ست و خراشیده ست روت .
از آن بهره ورتر در آفاق کیست
که در ملک رانی به انصاف زیست .
که این را ندانم چه خوانند و کیست
نخواهد به سامان در این ملک زیست .
چنان است در مهتری شرط زیست
که هر کهتری را بدانی که کیست .
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه ٔ کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ٔ کیست .
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانه ٔ کیست .
می دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانه ٔ کیست .
گر در شکست نفس به ما همعنان شوی
دانی در این مصاف که اسپ دونده کیست .
از سراب مهر و مه سیراب کی گردد خلیل
چشمه ٔ خضر و سواد لامکان پیداست کیست .
دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست
با نهیب و سهم این آوای کیست ؟
رودکی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کیست کش وصل تو ندارد سود
کیست کش فرقت تو نگزاید؟
دقیقی (از یادداشت ایضاً).
نگه کرد تا کیست زیشان سوار
عنان پیچ و گردنکش و نامدار.
فردوسی .
چه گویم که این بچه ٔ دیو کیست
پلنگ دورنگ است یا خود پری است .
فردوسی .
که حسد هست دشمن ریمن
کیست کو نیست دشمن دشمن ؟
عنصری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کیست که گوید تو را مگرنخوری می
می خور و داد طرب ز مستان بستان .
ابوحنیفه ٔ اسکافی .
کیست که پیغام من به شهر شروان برد
یک سخن از من بدان مرد سخندان برد.
جمال الدین عبدالرزاق .
ای خدای بی نهایت جز تو کیست
چون تویی بی حد و غایت جز تو کیست .
عطار.
کیست آن صوفی شکم خوار خسیس
تا بود با چون شما شاهان جلیس .
مولوی .
کیست آن یوسف دل حق جوی تو
چون اسیری بسته اندر کوی تو.
مولوی .
کیست آن ظالم که از باد بروت
ظلم کرده ست و خراشیده ست روت .
مولوی .
از آن بهره ورتر در آفاق کیست
که در ملک رانی به انصاف زیست .
سعدی (بوستان ).
که این را ندانم چه خوانند و کیست
نخواهد به سامان در این ملک زیست .
سعدی (بوستان ).
چنان است در مهتری شرط زیست
که هر کهتری را بدانی که کیست .
سعدی (بوستان ).
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه ٔ کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ٔ کیست .
حافظ.
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانه ٔ کیست .
حافظ.
می دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانه ٔ کیست .
حافظ.
گر در شکست نفس به ما همعنان شوی
دانی در این مصاف که اسپ دونده کیست .
سالک قزوینی (از آنندراج ).
از سراب مهر و مه سیراب کی گردد خلیل
چشمه ٔ خضر و سواد لامکان پیداست کیست .
میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).
کیست. ( جمله استفهامی ) کلمه استفهام است مرکب از که و است که از حروف روابط است ، و این در ذوی العقول و غیرذوی العقول مستعمل است ، برخلاف «چیست » که در غیرذوی العقول مستعمل می شود. ( از آنندراج ). که است ؟ چه کس است ؟ ( فرهنگ فارسی معین ). صورتی یا مخففی از «کی است » و «که است ». کدام کس است. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کلمه فعل یعنی کی هست و چه کس است. ( ناظم الاطباء ). مَن. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ) :
دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست
با نهیب و سهم این آوای کیست ؟
کیست کش فرقت تو نگزاید؟
عنان پیچ و گردنکش و نامدار.
پلنگ دورنگ است یا خود پری است.
کیست کو نیست دشمن دشمن ؟
می خور و داد طرب ز مستان بستان.
یک سخن از من بدان مرد سخندان برد.
چون تویی بی حد و غایت جز تو کیست.
تا بود با چون شما شاهان جلیس.
چون اسیری بسته اندر کوی تو.
ظلم کرده ست و خراشیده ست روت.
که در ملک رانی به انصاف زیست.
نخواهد به سامان در این ملک زیست.
که هر کهتری را بدانی که کیست.
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست.
بازپرسید خدا را که به پروانه کیست.
دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست
با نهیب و سهم این آوای کیست ؟
رودکی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کیست کش وصل تو ندارد سودکیست کش فرقت تو نگزاید؟
دقیقی ( از یادداشت ایضاً ).
نگه کرد تا کیست زیشان سوارعنان پیچ و گردنکش و نامدار.
فردوسی.
چه گویم که این بچه دیو کیست پلنگ دورنگ است یا خود پری است.
فردوسی.
که حسد هست دشمن ریمن کیست کو نیست دشمن دشمن ؟
عنصری ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کیست که گوید تو را مگرنخوری می می خور و داد طرب ز مستان بستان.
ابوحنیفه اسکافی.
کیست که پیغام من به شهر شروان بردیک سخن از من بدان مرد سخندان برد.
جمال الدین عبدالرزاق.
ای خدای بی نهایت جز تو کیست چون تویی بی حد و غایت جز تو کیست.
عطار.
کیست آن صوفی شکم خوار خسیس تا بود با چون شما شاهان جلیس.
مولوی.
کیست آن یوسف دل حق جوی توچون اسیری بسته اندر کوی تو.
مولوی.
کیست آن ظالم که از باد بروت ظلم کرده ست و خراشیده ست روت.
مولوی.
از آن بهره ورتر در آفاق کیست که در ملک رانی به انصاف زیست.
سعدی ( بوستان ).
که این را ندانم چه خوانند و کیست نخواهد به سامان در این ملک زیست.
سعدی ( بوستان ).
چنان است در مهتری شرط زیست که هر کهتری را بدانی که کیست.
سعدی ( بوستان ).
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست.
حافظ.
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتوبازپرسید خدا را که به پروانه کیست.
حافظ.
دانشنامه عمومی
کیست (به انگلیسی: Cyst) یک محفظه بسته است که دارای غشا مجزا و تقسیم یاخته هایی مجزا در مقایسه با بافت دور و اطرافش است. کیست می تواند شامل هوا، مایعات و مواد نیمه جامد باشد. یک مجموعه چرکی، آبسه نامیده می شود و کیست به حساب نمی آید. هنگامی که یک کیست تشکیل می شود، می تواند خود به خود از بین برود یا از طریق جراحی برداشته شود.
ریزنگار کیست برونکوژنیک در مدیاستن.
کیست می تواند مادرزادی (کلیه پلی کیستیک) یا پاتولوژیک مانند کیست هیداتید باشد.
ویکی پدیا انگلیسی
ریزنگار کیست برونکوژنیک در مدیاستن.
کیست می تواند مادرزادی (کلیه پلی کیستیک) یا پاتولوژیک مانند کیست هیداتید باشد.
ویکی پدیا انگلیسی
wiki: کیست
دانشنامه آزاد فارسی
کیسْت (cyst)
فضای توخالی در بدن حیوان یا گیاه. با لایۀ یاخته های پوششی پوشیده شده و معمولاً حاوی مایع است. کیست ممکن است مثل مثانه طبیعی یا مثل کیست تخمدانی غیرطبیعی باشد.
فضای توخالی در بدن حیوان یا گیاه. با لایۀ یاخته های پوششی پوشیده شده و معمولاً حاوی مایع است. کیست ممکن است مثل مثانه طبیعی یا مثل کیست تخمدانی غیرطبیعی باشد.
wikijoo: کیست
واژه نامه بختیاریکا
کینِه
کلمات دیگر: