بند اوردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
جزع
کتلة
کتلة
جزع
مترادف و متضاد
ایستادگی کردن، ایستادن، موقوف کردن، خواباندن، مانع شدن، خوابیدن، بند اوردن، متوقف ساختن، نگاه داشتن، از کار افتادن، پر کردن، تعطیل کردن، توقف کردن، مسدود ساختن، ایستاندن، سد کردن
فرو نشاندن، بند اوردن، خاموش کردن، ساکت شدن، جلو خونریزی را گرفتن
بند اوردن، ریشه لغت قطع کردن، ساقه دار کردن
باز داشتن، بستن، مسدود کردن، بند اوردن، مانع شدن از، قالب کردن
فرهنگ فارسی
( بند آوردن ) ( مصدر ) بستن جلوگیری کردن جریان چیزی را مانع شدن .
متوقف ساختن ٠ باز داشتن ٠ قطی کردن ٠ جلوگیری نمودن ٠ بند آوردن ٠ آب ٠ خون ٠ راه ٠ یا گرفتار کردن ٠ مقید ساختن ٠ اسیر کردن ٠
متوقف ساختن ٠ باز داشتن ٠ قطی کردن ٠ جلوگیری نمودن ٠ بند آوردن ٠ آب ٠ خون ٠ راه ٠ یا گرفتار کردن ٠ مقید ساختن ٠ اسیر کردن ٠
فرهنگ معین
( بند آوردن ) ( ~. وَ دَ ) (مص م . ) ۱ - جلوی جریان چیزی را گرفتن . ۲ - مقاومت نشان دادن و ماندن در جایی .
لغت نامه دهخدا
( بند آوردن ) بند آوردن. [ ب َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) متوقف ساختن ( آب ، خون ، نفس و غیره ). ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ). بازداشتن. قطع کردن. جلوگیری نمودن. بند آوردن آب ، خون و راه.
|| گرفتار کردن. مقید ساختن. اسیر کردن.
|| گرفتار کردن. مقید ساختن. اسیر کردن.
واژه نامه بختیاریکا
( بند آوردن ) به یک بُردن
کلمات دیگر: