کولر
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
خنک کننده، کولر، سردکن، دستگاه خنک کننده
کولر، سردکن، خنک کن
فرهنگ فارسی
خنک کننده، آرام بخش، دستگاهی که برای خنک کردن هوای اطاق بکارمیرود
( اسم ) دستگاهی که هوای اطاق و سالن را خنک کند .
( اسم ) دستگاهی که هوای اطاق و سالن را خنک کند .
فرهنگ معین
(لِ ) ( [ انگ . ] (اِ. ) دستگاهی معمولاً برقی برای خنک کردن هوای داخل یک فضا.
لغت نامه دهخدا
کولر. [ ل ِ ] ( انگلیسی ، اِ ) دستگاهی که هوای اطاق و سالن را خنک کند. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
دستگاهی که برای خنک کردن هوای ساختمان به کار می رود.
دانشنامه عمومی
کولر ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کولر گازی
کولر آبی
کولر گازی
کولر آبی
wiki: بخش مرکزی شهرستان باغ ملک در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان هپرو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۰۱ نفر (۳۷خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان هپرو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۰۱ نفر (۳۷خانوار) بوده است.
wiki: کولر (باغ ملک)
گویش مازنی
/kooler/ تن پوشی از پشم حیوانات اهلی نیم تنه ی گالشی
تن پوشی از پشم حیوانات اهلی نیم تنه ی گالشی
واژه نامه بختیاریکا
( کولِر * ) گیاهی است
ریجنا
ریجنا
پیشنهاد کاربران
air conditioner
خنک افزا
خنک کن، خنک افزار، دستگاه خنک کننده
کولر
میتوان از واژه های دیگر پارسی برای نام گذاری هم بهره بُرد برای نمونه سَردی و سَرما در پارسی را : شِم در شمیران : جای سرد یا سِم در سِمیرُم : جای سرد و زِم : سرما در زمستان ، ژال در ژاله : شبنم ، بُنابراین گزینه های زیر را داریم : سِم ، شِم ، زِم ، زال یا ژال
کول در کولر همان سول یا سال است که به دَمان ( فصل )
سرد میگفتند .
پسوند - اِر در پارسی همان - آر در گفتار ، کردار و یار - تار و یا - دار در شهردار ، پاسدار ، . . .
پیش نمود ها :
شِمتار ، سِمتار ، زِمتار ، ژالار ، زالار ، . . .
شِمانه ، سِمانه ، ژِمانه ، . . .
میتوان از واژه های دیگر پارسی برای نام گذاری هم بهره بُرد برای نمونه سَردی و سَرما در پارسی را : شِم در شمیران : جای سرد یا سِم در سِمیرُم : جای سرد و زِم : سرما در زمستان ، ژال در ژاله : شبنم ، بُنابراین گزینه های زیر را داریم : سِم ، شِم ، زِم ، زال یا ژال
کول در کولر همان سول یا سال است که به دَمان ( فصل )
سرد میگفتند .
پسوند - اِر در پارسی همان - آر در گفتار ، کردار و یار - تار و یا - دار در شهردار ، پاسدار ، . . .
پیش نمود ها :
شِمتار ، سِمتار ، زِمتار ، ژالار ، زالار ، . . .
شِمانه ، سِمانه ، ژِمانه ، . . .
کلمات دیگر: