مترادف تکاندن : جنباندن، حرکت دادن، تکان دادن، تکانیدن، ستردن
تکاندن
مترادف تکاندن : جنباندن، حرکت دادن، تکان دادن، تکانیدن، ستردن
فارسی به انگلیسی
to shake, to cause to shake
shake
مترادف و متضاد
جنباندن، حرکتدادن، تکان دادن، تکانیدن
ستردن
۱. جنباندن، حرکتدادن، تکان دادن، تکانیدن
۲. ستردن
فرهنگ فارسی
جنباندن، حرکت دادن چیزی درجای خودمانندجنباندن، کسی که چیزی راتکان بدهد، جنباننده، تکان داده شده
( مصدر ) ۱ - حرکت دادن تکان دادن جنباندن . ۲ - حرکت دادن و افشاندن محتویات چیزی بر زمین .
( مصدر ) ۱ - حرکت دادن تکان دادن جنباندن . ۲ - حرکت دادن و افشاندن محتویات چیزی بر زمین .
فرهنگ معین
(تَ دَ )(مص م . )حرکت دادن ، جنباندن .
لغت نامه دهخدا
تکاندن. [ ت َ دَ ] ( مص ) تکان دادن. تکانیدن :
آمدی لب بام قالیچه تکاندی
قالیچه گرد نداشت خودت نماندی.
آمدی لب بام قالیچه تکاندی
قالیچه گرد نداشت خودت نماندی.
( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ عمید
۱. حرکت دادن چیزی در جای خود، مانندِ جنباندن درخت، تکان دادن، جنباندن.
۲. به حرکت درآوردن چیزی به طور ناگهانی.
۲. به حرکت درآوردن چیزی به طور ناگهانی.
گویش اصفهانی
تکیه ای: betekni
طاری: tâknây(mun)
طامه ای: (he)teknâɂan
طرقی: taknâymun
کشه ای: teknâymun
نطنزی: hâtikessan
واژه نامه بختیاریکا
تیکنیدِن
کلمات دیگر: