کلمه جو
صفحه اصلی

مکیدن


مترادف مکیدن : مک زدن

فارسی به انگلیسی

aspirate, suck


to suck, to absorb, aspiration, aspirate

to suck, to absorb, to suckle, to aspirate, to draw in


فارسی به عربی

امتصاص

مترادف و متضاد

suck (اسم)
مک، مکیدن، مک زنی، شیردوشی

intake (فعل)
مکیدن

مک زدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( مکید مکد خواهد مکید بمک مکنده مکیده مکه ) چیزی را در میان لبها گذاردن و شیرهاش را داخل دهان خود کردن مزیدن چوشیدن : [ ... و پستان مادر را بجویند و بگیرند و بمکند ] ( جامع الحکمتین . ۲٠۴ )
جائیدن و نالیدن و شکایت کردن

مک زدن، با دهان یا دستگاه به درون کشیدن، هش کردن، چوشیدن


جملات نمونه

زانو حون میمکد

a leech sucks blood


کودک سینه‌ی مادرش را میمکد

a baby sucks at her mother's breast


فرهنگ معین

(مَ دَ ) (مص م . ) چیزی را میان دو لب گذاشتن و آن چه را در آن است به داخل دهان کشیدن .

لغت نامه دهخدا

مکیدن . [ م َ دَ ] (مص ) بر وزن و معنی مزیدن است و آن را چوشیدن هم می گویند. (برهان ). مرادف مزیدن و مکیدن دهان و لب هر دو صحیح . (آنندراج ). چوشیدن و گذاشتن چیز روان و مایع در دهان و آن را فروبردن و خنیدن . (ناظم الاطباء). فشردن چیزی در میان دو لب و زبان و کام و مایع آن را فروبردن . مک زدن . مَص ّ. رشف . ارتشاف . امتصاص . مَزّ. مَک ّ. ترشف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ایدون فروکشی به خوشی آن می حرام
گویی که شیر مام ز پستان همی مکی .

کسائی .


نه مرد نبردی تو خود کودکی
روا باشد ار شیر مادر مکی .

فردوسی .


زمانی سرانگشت را می مکید
زمانی خروشیدنی می کشید.

فردوسی .


اکنون جهان چنان شود از عدل و داد او
کآهوبره مثل مکد از ماده شیر، شیر.

فرخی .


خرد جز که نیکی نداند هگرز
ز نیکی که جز شیر مدحت مکد.

ناصرخسرو.


گرچه یزدان آفریند مادر و پستان و شیر
کودکان را شیر مادر خود همی باید مکید.

ناصرخسرو.


پستان مادر را بجویند و بگیرند و بمکند. (جامع الحکمتین ص 204).
چونانکه شیر و شهد مزد طفل نازنین
تو شهد و شیر دولت و اقبال می مکی .

سوزنی .


در مستی لب مار دم کنده را مکیدن خطر است . (کلیله و دمنه ).
او شیر ز زنگیان مکیده ست
چون زاید از او چنین خراید؟
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 117).
این خون همی مکید ز پستان به جای شیر
وآن همچنان که خرما خایید نوک خار.

جمال الدین عبدالرزاق (دیوان ایضاً ص 196).


شیشه ٔ پرخون که گرّامی مکد
بر امید نفع دل خوش می کند.

مولوی (از آنندراج ذیل گرا).


آب حیات بود و نبات و شکر به هم
آن شیر مادران که به طفلی مکیده اند.

همام .


یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی
پستان سحر خشک شد از بس نمکیدی .

صائب .


و رجوع به مک زدن شود.
- لب مکیدن ؛ مزیدن آن را :
هم ساده گلی هم شکری هم نمکی
بر برگ گل سرخ چکیده نمکی
پیغمبر مصریی به خوبی نه مکی
من بوسه زنم لب بمکم تو نمکی .

عسجدی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


- || دندان بر لب فشردن از شدت پشیمانی یا خشم . لب گزیدن :
همه ره ز دانا همی لب مکید
فرود آمد از اسب و چندی ژکید.

فردوسی .



مکیدن. [ م َ دَ ] ( مص ) بر وزن و معنی مزیدن است و آن را چوشیدن هم می گویند. ( برهان ). مرادف مزیدن و مکیدن دهان و لب هر دو صحیح. ( آنندراج ). چوشیدن و گذاشتن چیز روان و مایع در دهان و آن را فروبردن و خنیدن. ( ناظم الاطباء ). فشردن چیزی در میان دو لب و زبان و کام و مایع آن را فروبردن. مک زدن. مَص . رشف. ارتشاف. امتصاص. مَزّ. مَک . ترشف. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ایدون فروکشی به خوشی آن می حرام
گویی که شیر مام ز پستان همی مکی.
کسائی.
نه مرد نبردی تو خود کودکی
روا باشد ار شیر مادر مکی.
فردوسی.
زمانی سرانگشت را می مکید
زمانی خروشیدنی می کشید.
فردوسی.
اکنون جهان چنان شود از عدل و داد او
کآهوبره مثل مکد از ماده شیر، شیر.
فرخی.
خرد جز که نیکی نداند هگرز
ز نیکی که جز شیر مدحت مکد.
ناصرخسرو.
گرچه یزدان آفریند مادر و پستان و شیر
کودکان را شیر مادر خود همی باید مکید.
ناصرخسرو.
پستان مادر را بجویند و بگیرند و بمکند. ( جامع الحکمتین ص 204 ).
چونانکه شیر و شهد مزد طفل نازنین
تو شهد و شیر دولت و اقبال می مکی.
سوزنی.
در مستی لب مار دم کنده را مکیدن خطر است. ( کلیله و دمنه ).
او شیر ز زنگیان مکیده ست
چون زاید از او چنین خراید؟
جمال الدین عبدالرزاق ( دیوان چ وحید دستگردی ص 117 ).
این خون همی مکید ز پستان به جای شیر
وآن همچنان که خرما خایید نوک خار.
جمال الدین عبدالرزاق ( دیوان ایضاً ص 196 ).
شیشه پرخون که گرّامی مکد
بر امید نفع دل خوش می کند.
مولوی ( از آنندراج ذیل گرا ).
آب حیات بود و نبات و شکر به هم
آن شیر مادران که به طفلی مکیده اند.
همام.
یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی
پستان سحر خشک شد از بس نمکیدی.
صائب.
و رجوع به مک زدن شود.
- لب مکیدن ؛ مزیدن آن را :
هم ساده گلی هم شکری هم نمکی
بر برگ گل سرخ چکیده نمکی
پیغمبر مصریی به خوبی نه مکی
من بوسه زنم لب بمکم تو نمکی.
عسجدی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- || دندان بر لب فشردن از شدت پشیمانی یا خشم. لب گزیدن :
همه ره ز دانا همی لب مکید

فرهنگ عمید

چیزی را میان دو لب گذاشتن و آنچه را در آن است به داخل دهان کشیدن، مزیدن، چوشیدن، چوشدن.

گویش اصفهانی

تکیه ای: bemoǰi
طاری: mot(mun)
طامه ای: mokâɂan
طرقی: motmun
کشه ای: motmun
نطنزی: mokâɂan


واژه نامه بختیاریکا

متنیدِن؛ مِلِچنیدِن

جدول کلمات

مک

پیشنهاد کاربران

لغت ایرانی مک mak به معنای زیر آب بردن غسل دادن است که از آن مکیدن ( آب نوشیدن ) و واژگان مکت ( مک ات ) به معنای غوطه ور ساختن، غسل شستشو ، تعمید دادن و مکتکی به معنای مغتسل تعمید دهنده به دست آمده است.
منبع : http://parsicwords. mihanblog. com/

فعل مکیدن با ریشه مک از فعل ترکی emmek یا ammak ( در اینجا هر دو a فتحه می باشند ) با ریشه em یا am به معنی مکیدن ( که به طور خاص در مورد مکیدن شیر توسط نوزادان نیز در ترکی مورد استفاده قرار می گیرد ) برگرفته شده بدین صورت که از ریشه em مشتق اسم emek که در این مورد با معنی مکیدن از یک مجرای کوچک ( در معنای کلی ) ، خوردن شیر توسط نوزاد ( در معنای خاص ) می باشد و یا به مقدار مایع یا هوا و. . . که در یک مکش توسط یک شخص بدست می آید گفته می شود
کلمه emek یا amak با حذف a یا e به صورت "مک" در فارسی ظاهر شده و به صورت ریشه مضارع فعلی "مک" قرارداد شده و از آن با اضافه کردن "ید"و در ادامه پسوند مصدری"ن" ماقبل مفتوح صورت "مکیدن" به دست آمده است. همانند مواردی چون :
قاپیدن ، گرخیدن، چرخیدن ( رجوع به کلمه چرخ ) و. . . . که در بخش ریشه شان ترکی می باشند.


Suck در زبان انگلیسی همین معنی را می دهد.


baby sucks its mother's milk

مز


کلمات دیگر: