کلمه جو
صفحه اصلی

تکلی

فرهنگ فارسی

به آخر صفوف بایستادن در حرب

لغت نامه دهخدا

تکلی. [ ت َ ک َل ْ لی ] ( ع مص ) به آخر صفوف بایستادن در حرب. ( تاج المصادر بیهقی ). در صف پسین جنگ ایستادن و گویند این مقلوب تکیل است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تکیل شود.

تکلی ٔ. [ ت َ ءْ ] ( ع مص ) بیعانه گرفتن. || به کرانه رسانیدن کشتی و بستن کشتی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بازداشتن کسی بر کناره دریا. ( تاج المصادر بیهقی ). بند کردن و بازداشتن. || بجایی آمدن که باد کم گذرد. || پیش آمدن. || نگریستن ، یقال کلاء فیه ؛ ای نظر فیه متأملاً. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سلف دادن در طعام. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تکلئة شود.

تکلی ٔ. [ ت َ ءْ ] (ع مص ) بیعانه گرفتن . || به کرانه رسانیدن کشتی و بستن کشتی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازداشتن کسی بر کناره ٔ دریا. (تاج المصادر بیهقی ). بند کردن و بازداشتن . || بجایی آمدن که باد کم گذرد. || پیش آمدن . || نگریستن ، یقال کلاء فیه ؛ ای نظر فیه متأملاً. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سلف دادن در طعام . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). رجوع به تکلئة شود.


تکلی . [ ت َ ک َل ْ لی ] (ع مص ) به آخر صفوف بایستادن در حرب . (تاج المصادر بیهقی ). در صف پسین جنگ ایستادن و گویند این مقلوب تکیل است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکیل شود.


دانشنامه عمومی

مختصات: ۴۰°۲۹′ شمالی ۶۹°۲۶′ شرقی / ۴۰٫۴۸۳°شمالی ۶۹٫۴۳۳°شرقی / 40.483; 69.433
تکلی جماعت و شهرکی در شمال غربی تاجیکستان است که در ناحیهٔ مست چاه ولایت سغد قرار دارد. جمعیت این جماعت ۱۳٬۹۵۶ نفر است.

گویش مازنی

/takali/ دندانه

دندانه


واژه نامه بختیاریکا

( تَکُلی ) انبار کوچک


کلمات دیگر: