کلمه جو
صفحه اصلی

داودی

فارسی به انگلیسی

davids

David's


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به داود نبی : لحن داودی . ۲ - نوعی زره جنگ . ۳ - گیاهی از تیره مرکبان جزو دسته آفتابیها دارای گلی درشت و پرپر برنگهای سرخ زرد سفید این گیاه دارای شاخه های مستقیم و بلند و برگهای مضرس است و ارتفاعش بیک متر میرسد .
نام کوهی و ناحیتی به هرسین

فرهنگ معین

(وُ ) (اِ. ) نک داوودی .

لغت نامه دهخدا

داودی . [ وو ] (اِخ ) نام کوهی و ناحیتی به هرسین در استان پنجم (کرمانشاهان ).


داودی. [ وو ] ( اِ ) نوعی گل است. گلی و نباتی است. ( از آنندراج ). از گلهای زینتی است و برنگ های سپید و زرد و دورنگ سپید و بنفش و نوع کم پر و پرپر دارد و خاص پائیز و اوایل زمستان است.
داودی گیاهی است از تیره مرکبان جزء دسته آفتابیها دارای گلی درشت و پرپر برنگهای سرخ ، زرد، سفید، این گیاه دارای شاخه های مستقیم و بلند و برگهای مضرس است و ارتفاعش تا یک گز میرسد. ( گیاه شناسی گل گلاب ص 266 ).

داودی. [ وو ] ( ص نسبی ) منسوب به داود پیغمبر و پادشاه یهود.
- الحان داودی ؛ نغمه های خوش داودی :
براین الحان داودی عجب نیست
که مرغان در هوا حیران بمانند.
سعدی.
- حلق داودی ؛ حنجره و گلوگاهی چون حنجره داود پیغمبر که آواز خوش از آن برآید : حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی بزیان آمده. ( گلستان سعدی ).
- حنجره داودی ؛ حلق داودی یا حنجره ای که چون داود آوای خوش از آن برآید : خوش آوازی که بحنجره داودی آب از جریان و مرغ از طیران بازدارد. ( گلستان سعدی ).
- درع داودی ؛ زره داودی :
تیغ هندی و درع داودی
کشتی جود راند بر جودی.
نظامی.
- زره داودی ؛ زره منسوب به داود پیغمبر : زره داودی بر دوش و بهنگام وفا و بردباری سر تواضع بر پای. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 53 ).
- || مجازاً چین که بر سطح آب از وزش نسیم و باد ملایم پیدا آید و همچوی زره نماید :
خاسته از مرغزار غلغل تیم و عدی
درشده آب کبود در زره داودی.
منوچهری.
- نغمه داودی ؛ آواز خوش داود پیغمبر. و رجوع به نغمه داود شود.

داودی. [ وو ] ( ص نسبی ) منسوب به داودبن علی اصفهانی. و آن بیشتر بر منسوبان به ابی سلیمان داودبن علی اصفهانی در مذهب اطلاق شود. ( الانساب سمعانی ). و رجوع به داودیه شود.

داودی. [ وو ] ( اِخ ) رجوع به احمدبن علی. در الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 306 شود ).

داودی. [ وو ] ( اِخ ) رجوع به محمدبن عبدالحی در الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 306 شود.

داودی. [ وو ] ( اِخ ) رجوع به محمود داودی شود. ( چهارمقاله ).

داودی. [ وو ] ( اِخ ) ابن عنبسته. رجوع به ابن عنبسته در معجم المطبوعات شود. صاحب معجم المطبوعات گوید: این نام را بصورتهای مختلفه از قبیل ابن عنبة الداودی ( جرجی زیدان ج 3 ص 174 ) و ابن عنبة ( کشف الظنون ص 4 ج 59 ) و ابن عنبسة الحسین ( فهرست کتابخانة المصریة جزء5 ج 91 ) نیز ضبط کرده اند. ( معجم المطبوعات ).

داودی . [ وو ] (اِخ ) نام قبیله ای از لران مقیم لر کوچک (لرستان ) بروزگاران گذشته . (از تاریخ گزیده چ اروپا ص 547).


داودی . [ وو ] (اِ) نوعی گل است . گلی و نباتی است . (از آنندراج ). از گلهای زینتی است و برنگ های سپید و زرد و دورنگ سپید و بنفش و نوع کم پر و پرپر دارد و خاص پائیز و اوایل زمستان است .
داودی گیاهی است از تیره ٔ مرکبان جزء دسته ٔ آفتابیها دارای گلی درشت و پرپر برنگهای سرخ ، زرد، سفید، این گیاه دارای شاخه های مستقیم و بلند و برگهای مضرس است و ارتفاعش تا یک گز میرسد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 266).


داودی . [ وو ] (اِخ ) ابن عنبسته . رجوع به ابن عنبسته در معجم المطبوعات شود. صاحب معجم المطبوعات گوید: این نام را بصورتهای مختلفه از قبیل ابن عنبة الداودی (جرجی زیدان ج 3 ص 174) و ابن عنبة (کشف الظنون ص 4 ج 59) و ابن عنبسة الحسین (فهرست کتابخانة المصریة جزء5 ج 91) نیز ضبط کرده اند. (معجم المطبوعات ).


داودی . [ وو ] (اِخ ) ابوالقاسم . ثعالبی گوید در روزگار ما او صدر اهل فضل و یگانه ٔاعیان ادب و علم به شهر هرات است و در جود و بخشندگی شهره و مآثرش در ریاست مأثورست . از اشعار اوست :
ربما قصرالصدیق المقل
عن حقوق بهن لایستقل
و لئن قل نائل فصفاء
فی وداد و منة لاتقل
ارخ ستراً علی حقارة بری
هتک سترالصدیق لیس یحل .

(یتیمة الدهر ثعالبی ج 4 ص 240).



داودی . [ وو ] (اِخ ) رجوع به محمدبن عبدالحی در الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 306 شود.


داودی . [ وو ] (اِخ ) رجوع به محمود داودی شود. (چهارمقاله ).


داودی . [ وو ] (اِخ ) رجوع به احمدبن علی . در الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 306 شود).


داودی . [ وو ] (اِخ ) نام تیره ای از ایل آقاجری کوه گیلویه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88).


داودی . [ وو ] (اِخ ) نام طایفه ای از کردان مقیم شمال کفری . (جغرافیایی سیاسی کیهان ص 57).


داودی . [ وو ] (ص نسبی ) منسوب به داود پیغمبر و پادشاه یهود.
- الحان داودی ؛ نغمه های خوش داودی :
براین الحان داودی عجب نیست
که مرغان در هوا حیران بمانند.

سعدی .


- حلق داودی ؛ حنجره و گلوگاهی چون حنجره ٔ داود پیغمبر که آواز خوش از آن برآید : حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی بزیان آمده . (گلستان سعدی ).
- حنجره ٔ داودی ؛ حلق داودی یا حنجره ای که چون داود آوای خوش از آن برآید : خوش آوازی که بحنجره ٔ داودی آب از جریان و مرغ از طیران بازدارد. (گلستان سعدی ).
- درع داودی ؛ زره داودی :
تیغ هندی و درع داودی
کشتی جود راند بر جودی .

نظامی .


- زره داودی ؛ زره منسوب به داود پیغمبر : زره داودی بر دوش و بهنگام وفا و بردباری سر تواضع بر پای . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 53).
- || مجازاً چین که بر سطح آب از وزش نسیم و باد ملایم پیدا آید و همچوی زره نماید :
خاسته از مرغزار غلغل تیم و عدی
درشده آب کبود در زره داودی .

منوچهری .


- نغمه ٔ داودی ؛ آواز خوش داود پیغمبر. و رجوع به نغمه ٔ داود شود.

داودی . [ وو ] (ص نسبی ) منسوب به داودبن علی اصفهانی . و آن بیشتر بر منسوبان به ابی سلیمان داودبن علی اصفهانی در مذهب اطلاق شود. (الانساب سمعانی ). و رجوع به داودیه شود.


دانشنامه عمومی

داوودی (که با املای داودی نیز نوشته می شود) منسوب به داوود می تواند به موارد زیر اشاره کند:
آرن داوودی، بازیکن حرفه ای بسکتبال اهل ایران
ابوالحسن داوودی، کارگردان ، فیلم نامه نویس و تهیه کننده ایرانی
پرویز داوودی، معاون اول در کابینه اول محمود احمدی نژاد و مشاور وی در امور اقتصادی
علیرضا داوودی، فعال دانشجویی چپ
ارژنگ داوودی، فعال سیاسی و زندانی سیاسی ایرانی
آریل داوودی، جزو رهبران دین یهود
فریبا داوودی مهاجر، فعال حقوق زنان و روزنامه نگار ایرانی
علی مراد داودی، پژوهشگر فلسفه
میلاد میداوودی، ورزشکار
ویگن داوودی، آهنگ ساز ، تنظیم کننده و صدا بردار

دانشنامه آزاد فارسی

داودی (chrysanthemum)
گروهی شامل حدود ۲۰۰ گونه گیاه، با گل های رنگارنگ زیبا، از جنس Chrysanthemum، تیرۀ مرکبان. اکنون صدها نوع از آن ها را پرورش می دهند. گیاهی را که بتوان آن را جد یا منشأ این گیاهان دانست هنوز مشخص نشده است. در خاور دور، داودی معمولی از ۲هزار سال پیش کشت می شده است. این گیاه نشانۀ امپراتوری ژاپن است. داودی را با بذر تکثیر می کنند، اما معمولاً آن را با قلمه یا تقسیم ریشه و بوته زیاد می کنند.

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) اَورِک؛ ( ط ) دینارانی
از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( شاخه ) ( ت ) جانکی گرمسیر؛ ( ط ) کیانرسی


کلمات دیگر: