کلمه جو
صفحه اصلی

زرفین

فارسی به انگلیسی

annelid, catch, link, loop, ring, segment

segment


catch, link, loop, ring


فرهنگ فارسی

حلقه کوچک که دربدریاچهارچوب درمیکوبندوزنجیر، یاچفت رابه آن می اندازند، زلفی وزلفین هم گویند
( اسم ) ۱ - زلفین . ۲ - حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی درین نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتا کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد این حلقه ها این ساختمان تکرار میشود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را به تنهایی میتواند انجام دهد به همین جهت اگر کرم حلقوی را به قطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل میتواند به زندگی ادامه دهد حلقه .
زنجیر در ... معرب است هر حلقه را گفته اند

فرهنگ معین

(زُ رْ ) (اِ. ) نک زلفین .

لغت نامه دهخدا

زرفین. [ زُ ] ( معرب ، اِ ) حلقه ای باشد که بر چهارچوب در نصب کنند و زنجیر در را بر آن اندازند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). و به معنی زره و پره قفل هم آمده است و عربان زرفین را بکسر اول گویند ... ( برهان ). حلقه در و زنجیر. ( غیاث اللغات ). و آن را زورفین و زولفین نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). وبعضی آن زنجیر را زولفین گفته اند و بمنزله زلف در،دانسته اند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). بمعنی زرافین است و آن را زلفین نیز خوانند. ( جهانگیری ) :
به آب گرم درمانده ست پایم
چو در زرفین در انگشت ازهر.
دقیقی ( از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1282 ).
هرکجا امن او کشد باره
نکشد بار قفلها زرفین.
انوری.
وآن کجا باره ای کشد از امن
قفل بیزار گردد از زرفین.
انوری.
جود او کعبه زوارشناس
کعبه ای کش دربی زرفین است.
ابوالفرج رونی.
خالیم چون قفل و یک چشمم چوزرفین لاجرم
مجلس ارباب همت را چو حلقه بر درم.
خاقانی.
|| فرهنگستان ایران این کلمه رابجای حلقه در بدن جانوران پذیرفته است. محمد معین آرد: حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی. در این نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتاً کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد حلقه ها این ساختمان تکرار می شود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را بتنهائی می تواند انجام دهد، به همین جهت اگر کرم حلقوی را بقطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل می تواند بزندگی ادامه دهد. حلقه. ( فرهنگ فارسی ج 2 ص 1735 ). رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.

زرفین. [ زُ / زِ ] ( معرب ، اِ ) زنجیر در. ( منتهی الارب ). حلقه در... ( از اقرب الموارد ). رجوع به نشوءاللغة ص 93 و المعرب جوالیقی ص 176 شود. ||... یا عام است. ( منتهی الارب ). هر حلقه را گفته اند. ج ، زرافین. ( از اقرب الموارد ). حلقه : کانت درع رسول اﷲ صلی اﷲ تعالی علیه و سلم ذات زرافین ، اذا ارسلت مست الارض و هو معرب عن فارسی... ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و قد زرقن صدغیه ، جعلها کالزرفین. ( تاج العروس ، ایضاً ). رجوع به زرفنة و ماده قبل شود.

زرفین . [ زُ ] (معرب ، اِ) حلقه ای باشد که بر چهارچوب در نصب کنند و زنجیر در را بر آن اندازند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و به معنی زره و پره ٔ قفل هم آمده است و عربان زرفین را بکسر اول گویند ... (برهان ). حلقه ٔ در و زنجیر. (غیاث اللغات ). و آن را زورفین و زولفین نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). وبعضی آن زنجیر را زولفین گفته اند و بمنزله ٔ زلف در،دانسته اند. (آنندراج ) (انجمن آرا). بمعنی زرافین است و آن را زلفین نیز خوانند. (جهانگیری ) :
به آب گرم درمانده ست پایم
چو در زرفین در انگشت ازهر.

دقیقی (از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1282).


هرکجا امن او کشد باره
نکشد بار قفلها زرفین .

انوری .


وآن کجا باره ای کشد از امن
قفل بیزار گردد از زرفین .

انوری .


جود او کعبه ٔ زوارشناس
کعبه ای کش دربی زرفین است .

ابوالفرج رونی .


خالیم چون قفل و یک چشمم چوزرفین لاجرم
مجلس ارباب همت را چو حلقه بر درم .

خاقانی .


|| فرهنگستان ایران این کلمه رابجای حلقه در بدن جانوران پذیرفته است . محمد معین آرد: حلقه ٔ بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی . در این نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتاً کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد حلقه ها این ساختمان تکرار می شود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه ٔ اعمال حیاتی را بتنهائی می تواند انجام دهد، به همین جهت اگر کرم حلقوی را بقطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل می تواند بزندگی ادامه دهد. حلقه . (فرهنگ فارسی ج 2 ص 1735). رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.

زرفین . [ زُ / زِ ] (معرب ، اِ) زنجیر در. (منتهی الارب ). حلقه ٔ در... (از اقرب الموارد). رجوع به نشوءاللغة ص 93 و المعرب جوالیقی ص 176 شود. || ... یا عام است . (منتهی الارب ). هر حلقه را گفته اند. ج ، زرافین . (از اقرب الموارد). حلقه : کانت درع رسول اﷲ صلی اﷲ تعالی علیه و سلم ذات زرافین ، اذا ارسلت مست الارض و هو معرب عن فارسی ... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و قد زرقن صدغیه ، جعلها کالزرفین . (تاج العروس ، ایضاً). رجوع به زرفنة و ماده ٔ قبل شود.


فرهنگ عمید

حلقۀ کوچک که به در یا چهارچوب در می کوبند و زنجیر یا چفت را به آن می اندازند، حلقه.

گویش مازنی

/zerfin/


کلمات دیگر: