کلمه جو
صفحه اصلی

داک

فرهنگ فارسی

تلفظی از ذاک

لغت نامه دهخدا

داک. ( اِ ) تکیه گاه عموماً و چوبی که دیوار و در را بر آن محکم سازند خصوصاً. || تکیه کردن. || بهندی قاصدانی را گویند که بفاصله یک میل و دو میل باشند و خطوط مردم را دست بدست برسانند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ).

داک. ( اِ ) اسم هندی عنب است. ( تحفه حکیم مؤمن ). داکهه. انگور. اسم درخت عنب است. تاک. || نهال خرما. فسیل.

داک. ( ع اِ ) تلفظی از ذاک ، اسم اشاره در عربی. ( دزی ).

داک . (اِ) اسم هندی عنب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). داکهه . انگور. اسم درخت عنب است . تاک . || نهال خرما. فسیل .


داک . (اِ) تکیه گاه عموماً و چوبی که دیوار و در را بر آن محکم سازند خصوصاً. || تکیه کردن . || بهندی قاصدانی را گویند که بفاصله ٔ یک میل و دو میل باشند و خطوط مردم را دست بدست برسانند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).


داک . (ع اِ) تلفظی از ذاک ، اسم اشاره در عربی . (دزی ).


واژه نامه بختیاریکا

تکیه گاه؛ عصا
دا؛ مادر
زِ داک نرهدِن ( واستادن به داک )

پیشنهاد کاربران

واژه داک در گفتار لری، معنایی از درهم آمیختن سه واژه ی ( کنار، پناه و پنهان ) به کار میرود.
در مثل:
آن چیز را به داک سنگ بگذار =
١. آن چیز را در کنار سنگ بگذار جوری که در پناه و قسمت پنهان سنگ باشد ( اگر باید از دیگران پنهان باشد ) .
٢. آن چیز را در کنار سنگ بگذار جوری که در سایه سنگ باشد ( اگر باید از آفتاب در امان باشد ) .


به قران ریده سایدتون به درد بوق هم نمی خور


کلمات دیگر: