کلمه جو
صفحه اصلی

زلفه

فرهنگ فارسی

یکی از دو کنیزکی که لیان خان یعقوب پس از دادن دختر خود لیا به یعقوب به خانه یعقوب فرستاد و از این کنیزک و پسر از دوازده سبط یعقوب که کادواشیر و جادواشر باشند بوجود آمد .

لغت نامه دهخدا

زلفه. [ زَ ف َ ] ( اِ ) کوچه تنگ و تاریک را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). کوچه تنگ و تاریک و جای تنگ و تاریک. ( ناظم الاطباء ).

زلفه. [ ] ( اِخ ) یکی از دو کنیزکی است که لیان خال یعقوب پس از دادن دختر خود لیا، به یعقوب به خانه یعقوب فرستاد و از این کنیزک دو پسر از دوازده سبط یعقوب که کادواشیر و به روایتی جادواشر باشند به وجود آمد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 59 شود.

زلفه . [ ] (اِخ ) یکی از دو کنیزکی است که لیان خال یعقوب پس از دادن دختر خود لیا، به یعقوب به خانه ٔ یعقوب فرستاد و از این کنیزک دو پسر از دوازده سبط یعقوب که کادواشیر و به روایتی جادواشر باشند به وجود آمد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 59 شود.


زلفه . [ زَ ف َ ] (اِ) کوچه ٔ تنگ و تاریک را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کوچه ٔ تنگ و تاریک و جای تنگ و تاریک . (ناظم الاطباء).


زلفة. [ زَ ل َ ف َ ] (ع اِ) حوض پرآب . ج ، زَلَف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جای گرد آمدن آب باران پرآب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای گرد آمدن آب باران که پر باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کاسه ٔ بزرگ و پنگان سبز. || صدفة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || کاسه ٔ نزدیک تک . || کرانه ٔ کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سنگ هموار و تابان . || زمین درشت . || زمین روفته . || جای برابر و هموار از کوه نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زن یا روی آن . || مرغزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روضه . (معجم متن اللغة).


زلفة. [ زُ ف َ ] (ع اِ) کاسه و پنگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کرانه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نزدیکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): فلما راوه زلفة سیئت وجوه الذین کفروا و قیل هذاالذی کنتم به تدعون . (قرآن 27/67). معنی آیه ؛ پس چون ببینند آن نزدیک ، بد شود چهره های آنانکه کافر شدند و گفته شود: این است آنچه بودید آن را میخواستید (این است آنچه را که میخواستید). و بنابراین زلفة در این آیه بمعنی نزدیک است . || منزلت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پاره ای از شب یا از اول شب . (ترجمان القرآن ). پاره ای از شب یا از اول شب . (دهار). ج ، زُلَف ، زُلَفات ، زُلُفات ، زُلْفات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زلف شود.


دانشنامه آزاد فارسی

زِلفَه (Zilpah)
در عهد عتیق، کنیز یعقوبو مادر دو تن از پسران او؛ جادو اَشیر. یعقوب دو زن با نام های راحیلو لِیَهو دو کنیز با نام های بِلهَهو زلفه داشت. جاد و اشیر دو سبط بنی اسرائیل را به وجود آوردند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی زُلْفَةً: نزدیک
ریشه کلمه:
زلف (۱۰ بار)

گویش مازنی

/zelfe/ زلف موی

زلف موی



کلمات دیگر: