کلمه جو
صفحه اصلی

غلته

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - چوبی استوانه یی که بدان خمیر نان را پهن کنند ۲ - لوله کوچکی که می غلتد .

گردش‌های برگشتی شبه‌دوبعدی، موازی باد میانگین در لایۀ مربوط که در آن ذرات منفرد با حرکت حلزونی در راستای پایین‌سوی باد جابه‌جا می‌شوند


فرهنگ معین

(غَ یا غُ تِ ) (اِ. ) چوبی استوانه ای شکل که با آن خمیر نان را پهن کنند.

لغت نامه دهخدا

( غلتة ) غلتة. [ غ َ ت َ ] ( ع اِ ) اول شب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

غلتة. [ غ َ ل َت َ ] ( ع اِ ) یک سهو در حساب. ج ، غَلَتات. ( فرهنگ ناظم الاطباء ). قیاساً میتواند اسم مرة از غَلت باشد.

غلتة. [ غ ُ ت َ ] ( ع اِمص ) اسم مصدر از غَلَت به معنی غلط. ( از اقرب الموارد ). رجوع به غَلَت شود.
غلته. [ غ َ / غ ُ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) چوبی گرد و استوانه ای که بدان خمیر نان را پهن کنند. ( ناظم الاطباء ). || غلته به فتح اول نوردی که کلاهدوزان به کار برند و آن را مردانه نامند. ( از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 185ب ).

غلته. [ غ َ ل َ ت َ ] ( اِخ ) محلی است در تونس.

غلته . [ غ َ / غ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) چوبی گرد و استوانه ای که بدان خمیر نان را پهن کنند. (ناظم الاطباء). || غلته به فتح اول نوردی که کلاهدوزان به کار برند و آن را مردانه نامند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 185ب ).


غلته . [ غ َ ل َ ت َ ] (اِخ ) محلی است در تونس .


غلتة. [ غ َ ت َ ] (ع اِ) اول شب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


غلتة. [ غ َ ل َت َ ] (ع اِ) یک سهو در حساب . ج ، غَلَتات . (فرهنگ ناظم الاطباء). قیاساً میتواند اسم مرة از غَلت باشد.


غلتة. [ غ ُ ت َ ] (ع اِمص ) اسم مصدر از غَلَت به معنی غلط. (از اقرب الموارد). رجوع به غَلَت شود.


فرهنگ عمید

= غلتک

غلتک#NAME?


فرهنگستان زبان و ادب

{rolls} [علوم جَوّ] گردش های برگشتی شبه دوبعدی، موازی باد میانگین در لایۀ مربوط که در آن ذرات منفرد با حرکت حلزونی در راستای پایین سوی باد جابه جا می شوند

گویش مازنی

/ghalte/ آشغال ریز - غوطه

۱آشغال ریز ۲غوطه



کلمات دیگر: