کلمه جو
صفحه اصلی

جلال الدین خوارزمشاه

لغت نامه دهخدا

جلال الدین خوارزمشاه . [ ج َ لُدْ د خا رَ ] (اِخ ) رجوع به خوارزمشاه در همین لغت نامه شود.


دانشنامه عمومی

جلال الدنیاء و الدین ابوالمظفر مِنکُبِرنی بن محمد (زاده: ۵۹۶ هجری قمری – درگذشت: ۶۲۸ هجری قمری) آخرین پادشاه سلسلهٔ خوارزمشاهیان است. لغت نامه دهخدا تلفظ منکبرنی را به کسر میم و ضم کاف و کسر ب آورده است اما همان جا هم تصریح شده است که تلفظ دقیق و معنی این کلمه هنوز معلوم نیست.
تاریخ ایران کمبریج (جلد پنجم)
سیرت جلال الدین مینکبرنی (نوشته شهاب الدین محمد خرندزی زیدری نسوی)
عمده دوران وی به جنگ با مغولان، خلیفه و ملکه گرجستان گذشت.
سلطان جلال الدین منکبرنی فرزند ارشد سلطان محمد خوارزمشاه بود اما به دلیل نفوذ بالایی که مادر بزرگش ترکان خاتون داشت اجازه نمی داد تا سلطان محمد خوارزم شاه او را به عنوان ولیعهد خود انتخاب کند، او هنگام فرار سلطان محمد از سپاهیان چنگیز، همراه پدر بود، محمد در جزیرهٔ آبسکون پسرش قطب الدین را خلع و وی را به جانشینی نامزد کرد و دو برادرِ او را به قبول حکم او مأمور ساخت اما پس از مرگ محمد برادران، در صدد قتل جلال الدین برآمدند که با هوشیاری اینانج خان که از امیران دلیر سلطان بود از مهلکه گریخت.
مردی بود اسمر (گندم گون) و تقریباً کوتاه بالا و ترک شکل و ترکی گوی بود که به پارسی هم سخن می گفت. شجاعت او زبان زد بود و از تمام لشکر دلیرتر، به هر چیز غضب نمی کرد و دشنام نمی داد و خنده او جز تبسم نبود. سخن بسیار نمی گفت و عدل را دوست داشت و بر رعیت مهربان بود. زیر نامه های خویش عبده و گاه خادمه می نوشت و اصرار داشت او را سلطان خطاب نکنند.


کلمات دیگر: