خوب آرامیدن خوب خوابیدن
خوش خسبیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خوش خسبیدن. [ خوَش ْ / خُش ْ خ ُ دَ ] ( مص مرکب ) خوب آرامیدن. خوب خوابیدن.راحت و آسوده خوابیدن. خواب راحت کردن :
خوش نخسبندکنون از فزع هیبت او
نه به روم اندر قیصر نه به هند اندر رای.
خوش نخسبندکنون از فزع هیبت او
نه به روم اندر قیصر نه به هند اندر رای.
فرخی.
|| بیخبر خفتن. خفتن در بی خبری.کلمات دیگر: