گوژ شدن . خمیده شدن . خمیده شدن قامت
کوز شدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کوز شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) گوژ شدن. خمیده شدن. خمیده شدن قامت.خم و کج شدن بالا. جفته و منحنی شدن قد :
شده کوز بالای سرو سهی
گرفته گل سرخ رنگ بهی.
تیر بالاش چون کمان شد کوز
بر کمان کهن برآمد توز.
شده کوز بالای سرو سهی
گرفته گل سرخ رنگ بهی.
فردوسی.
وتخته [ بر عضو شکسته ] بیش از پنج روز بر نباید نهاد مگر آنجا که ترسند که عضو کوز شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و عضو را نیک نگاه دارد تا کوز نشود. ( ذخیره ٔخوارزمشاهی ).تیر بالاش چون کمان شد کوز
بر کمان کهن برآمد توز.
امیرخسرو.
و رجوع به کوز، کوژ گشتن و کوز کردن شود.کلمات دیگر: