آنکه در سفر ماندگی ننماید و با رفیقان و همسفران تازه روی باشد و هم از خدمت بدیشان دریغ نکند .
خوش سفر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خوش سفر. [ خوَش ْ / خُش ْ س َ ف َ ] ( ص مرکب ) آنکه در سفر ماندگی ننماید و با رفیقان و همسفران تازه روی باشدو هم از خدمت بدیشان دریغ نکند. ( یادداشت مؤلف ).
کلمات دیگر: