کلمه جو
صفحه اصلی

خوش سفر

فرهنگ فارسی

آنکه در سفر ماندگی ننماید و با رفیقان و همسفران تازه روی باشد و هم از خدمت بدیشان دریغ نکند .

لغت نامه دهخدا

خوش سفر. [ خوَش ْ / خُش ْ س َ ف َ ] ( ص مرکب ) آنکه در سفر ماندگی ننماید و با رفیقان و همسفران تازه روی باشدو هم از خدمت بدیشان دریغ نکند. ( یادداشت مؤلف ).


کلمات دیگر: