کلمه جو
صفحه اصلی

دود خوردن

فرهنگ فارسی

دود گرفتن . دود زده شدن .

لغت نامه دهخدا

دود خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) دود گرفتن. دودزده شدن. || خوردن و بلعیدن دود.
- دود چراغ خوردن ؛ کنایه از طلب علم و تحصیل کمال و مطالعه بسیار است. ( لغت محلی شوشتر ). تحمل سختیها و مشقتها در تحصیل چیزی کردن. ( ناظم الاطباء ). برای تحصیل دانش یا چیزی جز آن رنج ممتد و فراوان بردن. ( امثال و حکم دهخدا ). تمام یا قسمتی دراز از شب را به مطالعه گذراندن. شبهای بسیار تا دیری به مطالعه درس گذرانیدن. استخوان خرد کردن و تعب بردن برای تحصیل دانش. در طول شب به مطالعه کتب پرداختن. بسیار سالها به مطالعات علمی شبانه گذرانیدن. ( یادداشت مؤلف ). رنج و تعب کشیدن در تحصیل علم و مطالعه کتب. ( آنندراج ) :
هرکه او خورده ست دود چراغ
بنشیند به کام دل به فراغ.
سنایی.
مغز دماغ بیهوده بردن و دود چراغ بیفایده خوردن کار خردمندان نیست. ( گلستان ).
کسی دارد از علم عالم فراغ
که او چون قلم خورد دود چراغ.
امیرخسرودهلوی.
ز فیض خوردن دود چراغ می دانم.
صائب.
چو نامه از سخن خلق می شود پیدا
که هر کسی چقدر خورده ست دود چراغ.
اثر ( از آنندراج ).
- دود مشعل خوردن ؛ دود چراغ خوردن. کنایه از رنج و تعب کشیدن در تحصیل علم و مطالعه کتب است. ( از آنندراج ) :
بی دولتیش بود مسجل
هرکس که نخورده دود مشعل.
ملاتأثیر ( از آنندراج ).
رجوع به ترکیب دود چراغ خوردن شود.


کلمات دیگر: