کلمه جو
صفحه اصلی

دور اندیشیدن

فرهنگ فارسی

اندیشه آیند. دور را کردن .

لغت نامه دهخدا

دور اندیشیدن. [ اَ شی دَ ] ( مص مرکب ) اندیشه آینده دور را کردن. تدبیر آینده نمودن. دوراندیشی. مآل اندیشی. تعمق ؛ دوراندیشیدن در کار و دور اندیشیدن در سخن. امعان ؛ دور اندیشیدن در کار. ( منتهی الارب ). رجوع به دوراندیش و دوراندیشه و دوراندیشی شود.


کلمات دیگر: