کلمه جو
صفحه اصلی

مراخاه

فرهنگ فارسی

دور کردن

لغت نامه دهخدا

( مراخاة ) مراخاة. [ م ُ ] ( ع مص ) دور کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). گویند: خلت الفرار یراخی الاجل. ( اقرب الموارد ). || نرم و سست گردانیدن. ( آنندراج ):راخاه ؛ جعله رخواً و راخاله من خناقة؛ رفه عنه. ( متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || نزدیک شدن زمانه زادن زن. ( از اقرب الموارد ). || قریب به زادن رسیدن ماده شتر. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

مراخاة. [ م ُ ] (ع مص ) دور کردن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). گویند: خلت الفرار یراخی الاجل . (اقرب الموارد). || نرم و سست گردانیدن . (آنندراج ):راخاه ؛ جعله رخواً و راخاله من خناقة؛ رفه عنه . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن زمانه ٔ زادن زن . (از اقرب الموارد). || قریب به زادن رسیدن ماده شتر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: