کلمه جو
صفحه اصلی

کورکور کردن

فرهنگ فارسی

کورکور کردن چراغ سخت ضعیف روشنایی دادن آن با روشنایی کم گاهی شعله بر کشیدن و گاهی فرونشستن شعله آن چنانکه چراغ روغنش بپایان آمده . گاهی شعله نداشتن و گاهی شعله خرد داشتن

لغت نامه دهخدا

کورکور کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کورکور کردن چراغ ؛ سخت ضعیف روشنایی دادن آن. با روشنایی کم گاهی شعله برکشیدن و گاهی فرونشستن شعله آن چنانکه چراغ و روغنش بپایان آمده. گاهی شعله نداشتن و گاهی شعله خرد داشتن آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).


کلمات دیگر: