ابن زبیر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ابن زبیر. [ اِ ن ُ زُ ب َ ] ( اِخ ) ابوبکر عبداﷲبن زبیربن عوّام قرشی اسدی. پدر او زبیر یکی از عشره مبشره و مادرش اسماء بنت ابی بکر است. گویند عبداﷲ نخستین مولود مهاجرین بمدینةالرسول است و نام و کنیت اورا رسول اکرم نهاده است. مانند پدر خود از پیامبر صلوات اﷲعلیه و صحابه کرام روایات دارد. و شجاعت و شهامت او معروف است. در غزای افریقیه حاضر بود و در وقعه جمل همراه پدر خویش زبیر بحرب امیرالمؤمنین علی علیه السلام رفت. پس از فوت معاویه از بیعت یزید سر باززد و با حضرت حسین بن علی علیهماالسلام بمکه شد و پس از شهادت آن حضرت مدعی خلافت گشت و حکام یزید را از حجاز براند. یزید مسلم بن عقبه مرّی را با سپاهی گران بدفع او گسیل کرد و مسلم پس از وقعه الحره بمرد و حصین بن نمیر بجای او بسرداری سپاه منصوب گشت و مکه مکرمه را دربندان کرد و این محاصره تا مرگ یزید یعنی تا ربیعالاول 64 هَ.ق. بکشید، پس از مرگ یزید مردم حجاز و عراق و فارس و خراسان یعنی تمام ممالک مسلمانی آن روز به استثنای مصر و شام خلافت ابن زبیر پذیرفتند و عبدالملک بن مروان سپاهی بسوی عراق سوق کرد و با مصعب بن زبیر برادر عبداﷲ حرب درپیوست ، مصعب کشته شد و سپس حجاج بن یوسف ثقفی را به حجاز فرستاد و او به سال 72 مکه مکرمه را دربندان و با منجنیق هائی که به ابوقبیس نصب کرد خانه خدای خراب کرد و این محاصره بطول انجامید تا در جمادی الاَّخره 73 در جنگ سنگی برپیشانی عبداﷲ آمد و بشکست و سپاهیان حجاج هجوم برده او را بکشتند و جسد او بر درختی نگون بیاویختند. و بنوامیه بار دیگر بر همه اصقاع اسلامی دست یافتند.
ابن زبیر. [ اِ ن ُ زُ ب َ ] (اِخ ) ابوالحسین احمدبن علی بن ابراهیم غسانی ، اسوانی ، ملقب برشید. عالم نحوی ، لغوی ، عروضی ،منطقی ، مورخ ، طبیب ، مهندس ، منجم ، و موسیقی دان . از خاندانی بزرگ بصعید مصر. مدتی متولی اعمال دیوانی مصرو چندی منصب قاضی القضاتی یمن داشت ، بعد از آن مدعی خلافت شد و سکه به نام خویش کرد و گروهی بدو پیوستند و سپس دستگیر گردیده او را مغلولاً بقوص برده بند کردند، و بشفاعت صالح بن رزیک رهائی یافت و آنگاه که اسدالدین شیرکوه بدان صوب آمد ابن زبیر بدو گرائید و بااو بمکاتبه پرداخت و این خبر بوزیر عاضد رسیده امر بدستگیری و تشهیر او داد و در آخر او را بیاویختند (563 هَ .ق .). او راست : منیة الألمعی و منیة المدعی در علوم عدیده . جنان الجنان و روضة الاذهان در ترجمه ٔشعرای مصر. شفاء الغلة فی معرفة القبلة، و غیرها.
ابن زبیر. [ اِ ن ُ زُ ب َ ] (اِخ ) ابوبکر عبداﷲبن زبیربن عوّام قرشی اسدی . پدر او زبیر یکی از عشره ٔ مبشره و مادرش اسماء بنت ابی بکر است . گویند عبداﷲ نخستین مولود مهاجرین بمدینةالرسول است و نام و کنیت اورا رسول اکرم نهاده است . مانند پدر خود از پیامبر صلوات اﷲعلیه و صحابه ٔ کرام روایات دارد. و شجاعت و شهامت او معروف است . در غزای افریقیه حاضر بود و در وقعه ٔ جمل همراه پدر خویش زبیر بحرب امیرالمؤمنین علی علیه السلام رفت . پس از فوت معاویه از بیعت یزید سر باززد و با حضرت حسین بن علی علیهماالسلام بمکه شد و پس از شهادت آن حضرت مدعی خلافت گشت و حکام یزید را از حجاز براند. یزید مسلم بن عقبه ٔ مرّی را با سپاهی گران بدفع او گسیل کرد و مسلم پس از وقعه ٔ الحره بمرد و حصین بن نمیر بجای او بسرداری سپاه منصوب گشت و مکه ٔ مکرمه را دربندان کرد و این محاصره تا مرگ یزید یعنی تا ربیعالاول 64 هَ .ق . بکشید، پس از مرگ یزید مردم حجاز و عراق و فارس و خراسان یعنی تمام ممالک مسلمانی آن روز به استثنای مصر و شام خلافت ابن زبیر پذیرفتند و عبدالملک بن مروان سپاهی بسوی عراق سوق کرد و با مصعب بن زبیر برادر عبداﷲ حرب درپیوست ، مصعب کشته شد و سپس حجاج بن یوسف ثقفی را به حجاز فرستاد و او به سال 72 مکه ٔ مکرمه را دربندان و با منجنیق هائی که به ابوقبیس نصب کرد خانه ٔ خدای خراب کرد و این محاصره بطول انجامید تا در جمادی الاَّخره ٔ 73 در جنگ سنگی برپیشانی عبداﷲ آمد و بشکست و سپاهیان حجاج هجوم برده او را بکشتند و جسد او بر درختی نگون بیاویختند. و بنوامیه بار دیگر بر همه ٔ اصقاع اسلامی دست یافتند.
دانشنامه اسلامی
عبدالله بن زبیر بن عوام بن خویلد از تیره بنی اسد قریش، مکنا به ابوبکر و ابوخبیب و پدرش عمه زاده پیامبر و مادرش اسماء، دختر ابوبکر خواهر عایشه است. ابن زبیر بارها به این نسبت ها افتخار می کرد.
ولادت
بنا بر مشهور، او نخستین نوزادی بود که پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و اله) به مدینه، درمیان مسلمانان، در شوال سال اول ق. زاده شد. مسلمانان با شنیدن خبر تولد او، از خوشحالی یکباره تکبیر گفتند؛ زیرا تولد وی نشانه بطلان شایعه یهودیان بود که به ادعای خویش می خواستند با جادو، مانع تولد نوزادان مسلمانان شوند و بدین ترتیب نسل مسلمانان را به تدریج منقرض کنند. پیامبر کام ابن زبیر را با خرما برداشت و او را عبدالله نامید و ابوبکر در گوش هایش اذان گفت.
صفات ظاهری
او پوستی به رنگ سبز تیره و بدنی لاغر و نحیف، قدی میانه، محاسنی زرد و بسیار کم پشت و موهایی بلند و پر پشت داشت و پدرش وی را شبیه ترین مردم به ابوبکر می دانست.
کودکی ابن زبیر
...
...