کلمه جو
صفحه اصلی

صید کنان

فرهنگ فارسی

در حال صید کردن .

لغت نامه دهخدا

صیدکنان. [ ص َ / ص ِ ک ُ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال صید. در حال شکار. شکارکنان :
همه ره صیدکنان رفته بمغرب وینک
شاخ آهوست که با خون زبر آمیخته اند.
خاقانی.
صیدکنان مرکب نوشیروان
دور شد از کوکبه خسروان.
نظامی.


کلمات دیگر: