صائم
صیم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
صیم. [ صی ی َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ صائم. ( منتهی الارب ). رجوع به صائم شود.
صیم. [ صی ی َ ] ( ع ص ) سخت و استوار توانای گرداندام. ( منتهی الارب ).
صیم. [ ص ُی ْ ی َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ صائم. ( منتهی الارب ). رجوع به صائم شود.
صیم. [ صی ی َ ] ( ع ص ) سخت و استوار توانای گرداندام. ( منتهی الارب ).
صیم. [ ص ُی ْ ی َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ صائم. ( منتهی الارب ). رجوع به صائم شود.
صیم . [ ص ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صائم . (منتهی الارب ). رجوع به صائم شود.
صیم . [ صی ی َ ] (ع ص ) سخت و استوار توانای گرداندام . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: