برگ کشت که دراز و انبوه شود چنانکه ببرند آنرا .
شریاف
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شریاف. [ ش ِرْ ] ( ع مص ) بریدن شریاف کشت را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شریاف. [ ش ِرْ ] ( ع اِ ) برگ کشت که دراز و انبوه شود چنانکه ببرند آن را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بر وزن و معنی شرناف است. ( از اقرب الموارد ). غله درازبرگ. ( مهذب الاسماء ). به معنی شرناف است. ( آنندراج ). رجوع به شرناف شود.
شریاف. [ ش ِرْ ] ( ع اِ ) برگ کشت که دراز و انبوه شود چنانکه ببرند آن را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بر وزن و معنی شرناف است. ( از اقرب الموارد ). غله درازبرگ. ( مهذب الاسماء ). به معنی شرناف است. ( آنندراج ). رجوع به شرناف شود.
شریاف . [ ش ِرْ ] (ع اِ) برگ کشت که دراز و انبوه شود چنانکه ببرند آن را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بر وزن و معنی شرناف است . (از اقرب الموارد). غله ٔ درازبرگ . (مهذب الاسماء). به معنی شرناف است . (آنندراج ). رجوع به شرناف شود.
شریاف . [ ش ِرْ ] (ع مص ) بریدن شریاف کشت را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: