کلمه جو
صفحه اصلی

سجیت

فرهنگ فارسی

سجیه خوی

لغت نامه دهخدا

سجیت. [ س َ جی ی َ ] ( از ع ، اِ ) سجیة. خوی : و سلطان در قبول پیغام او و اکرام رسول و تحقیق مأمول ، آثار اریحیت طبع و انوار کرم سجیت و طهارت محتد و نزاهت عنصر کریم خویش ظاهر گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 229 ).با شرف ابوت و خدمت خاندان کثرت عشایر سجیت ظلم داشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 269 ). رجوع به سجیة شود.

سجیة. [ س َ جی ی َ ] ( ع اِ ) خو و طبیعت. ( منتهی الارب ). ج ، سجایا. ( اقرب الموارد ). خصلت و عادت. ( غیاث ). خوی. ( دهار ).

سجیت . [ س َ جی ی َ ] (از ع ، اِ) سجیة. خوی : و سلطان در قبول پیغام او و اکرام رسول و تحقیق مأمول ، آثار اریحیت طبع و انوار کرم سجیت و طهارت محتد و نزاهت عنصر کریم خویش ظاهر گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 229).با شرف ابوت و خدمت خاندان کثرت عشایر سجیت ظلم داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 269). رجوع به سجیة شود.



کلمات دیگر: