روز گذار از طعام
بادروز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بادروز. ( اِ مرکب ) بادروزه. روزگذار از طعام :
کسی را نبد بادروز نبرد
همی اسب جنگی بکشت و بخورد.
کسی را نبد بادروز نبرد
همی اسب جنگی بکشت و بخورد.
فردوسی.
رجوع به بادروزه ، و شعوری ج 1 ورق 164 شود. || تحفه و هدیه و بخشش. || گیاهی خوشبو که ریحان نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بادروزه شود.پیشنهاد کاربران
به بیست و دومین روز در هرماه در گاهشمار یا گاهنامه پارسی باد روز گویند.
کلمات دیگر: