بزرگ و ستبر گردیدن یا دراز شدن شتر و به قولی دردمند گردیدن آن ٠ یا طمع نمودن و طلب کردن ٠ طمع کردن و تتبع در سازواری اخلاق نمودن ٠
انک
فرهنگ فارسی
بزرگ و ستبر گردیدن یا دراز شدن شتر و به قولی دردمند گردیدن آن ٠ یا طمع نمودن و طلب کردن ٠ طمع کردن و تتبع در سازواری اخلاق نمودن ٠
فرهنگ معین
( ~. ) ( اِ. ) آبله .
لغت نامه دهخدا
انک . [ اَ ن َ ] (ترکی ، اِ). رخساره . (از آنندراج ).
انک . [ اَ ن ُ ] (اِ) آبله که بر اندام برآید (شرفنامه ، از آنندراج ). و در تاج انوک آبله آورده است . (آنندراج ).
انک . [ اَ ن ُ ] (ع اِ) سرب که در هندی سیسا گویند و در زفان گویا به معنی مس و روی گداخته مذکور است . (از آنندراج ). مصحف آنک است . رجوع به آنک شود.
یک قحف خون بچه تاکم فرست از آنک
هم بوی مشک دارد هم گونه عقیق.
ار دانی خواست کام ، در کام رسی.
دشنام مَثَل چون درم دیرمدار است.
شیفته بر نگار منثور است.
لفظی چوگهر هستش اگر سیم و زری نیست.
بعد از تو دشمنان تو با دوستان خورند.
آنک. [ ن َ ] ( صوت ، ق ) کلمه ای است برای اشاره به دور، اعم از مکان یا زمان. مقابل اینک که برای اشاره نزدیک است :
آنک بنگر ز روی او یکسر
کآرام نماندش گه زادن.
آنک علأدین ملک عنبرین کمند.
نخستین ورق زو درآموختند.
بخون خویش باشد دست شستن
اگر خود روز را گوید شب است این
بباید گفت آنک ماه و پروین.
آنک. [ ن َ ] ( اِ ) آبله که بر اندام برآید.
آنک. [ ن ُ ] ( ع اِ ) سُرُب. سُرْب. اُسرُب. اُسرُف. رصاص یا رصاص اسود. || قلعی یا رصاص ابیض.
انک. [ اَ ن َ ] ( اِ ) زردآلو از قسم پست و هسته تلخ و خرد و کم شیرین. ( یادداشت مؤلف ).
انک. [ اَ ] ( انگلیسی ، اِ ) در اصطلاح تجارت نشان و علامتی که بر روی عدل و مال التجاره نویسند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به انگ شود.
انک. [ اَ ن ُ ] ( ع اِ ) سرب که در هندی سیسا گویند و در زفان گویا به معنی مس و روی گداخته مذکور است. ( از آنندراج ). مصحف آنک است. رجوع به آنک شود.
انک. [ اَ ن ُ ] ( اِ ) آبله که بر اندام برآید ( شرفنامه ، از آنندراج ). و در تاج انوک آبله آورده است. ( آنندراج ).
انک. [ اَ ن َ ] ( ترکی ، اِ ). رخساره. ( از آنندراج ).
انک. [ اَ ] ( ع مص ) بزرگ و ستبر گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || دراز شدن شتر و بقولی دردمند گردیدن آن. ( از ذیل اقرب الموارد ) . || طمع نمودن و طلب کردن. ( منتهی الارب ). طمع کردن و تتبع در سازواری اخلاق نمودن. ( از ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
انک . [ اَ ] (انگلیسی ، اِ) در اصطلاح تجارت نشان و علامتی که بر روی عدل و مال التجاره نویسند. (ناظم الاطباء). و رجوع به انگ شود.
انک . [ اَ ] (ع مص ) بزرگ و ستبر گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || دراز شدن شتر و بقولی دردمند گردیدن آن . (از ذیل اقرب الموارد) . || طمع نمودن و طلب کردن . (منتهی الارب ). طمع کردن و تتبع در سازواری اخلاق نمودن . (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
انک . [ اَ ن َ ] (اِ) زردآلو از قسم پست و هسته تلخ و خرد و کم شیرین . (یادداشت مؤلف ).
فرهنگ عمید
آبله، تاول.
آبله، تاول.
کلمۀ اشاره برای دور.
آن کس که، کسی که.
دانشنامه اسلامی
معنی إِنَّکِ: یقیناً تو(مؤنث)
معنی أَنَّکَ: که تو
معنی عَنکَ: از تو
ریشه کلمه:
انن (۱۸۳۵ بار)
ک (۱۴۷۸ بار)
گویش مازنی
اندک