کلمه جو
صفحه اصلی

سوار شدن

فارسی به انگلیسی

embarkation, hop, ride, take, mount, to ride, to mount

to ride, to mount


embarkation, hop, ride, take


فارسی به عربی

جولة
ظهر

جولة


مترادف و متضاد

back (فعل)
طرفداری کردن، سوار شدن، پشتی کردن، پشت انداختن، بعقب بردن، پشت چیزی نوشتن، ظهرنویسی کردن، بر پشت چیزی قرار گرفتن

mount (فعل)
بلند شدن، صعود کردن، سوار کردن، زیاد شدن، سوار شدن، بالغ شدن بر، نصب کردن، قرار دادن، سوار شدن بر، سوار شدن یا کردن

ride (فعل)
سوار شدن، سواری کردن، جماع کردن

board (فعل)
سوار شدن، خوراک دادن، بکنار کشتی امدن، پانسیون شدن، تخته بندی کردن، تخته پوش کردن

straddle (فعل)
سوار شدن، گشاد نشستن، گشاد گشاد راه رفتن، گشاد ایستادن، میان دو پا قرار دادن

canter (فعل)
سوار شدن، سلانه سلانه راه رفتن، سواری کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بر مرکبی نشستن و از جایی به جایی رفتن رکوب .

فرایندی که در طی آن خدمه و مسافران وارد کشتی می‌شون متـ . سوارش1


فرهنگستان زبان و ادب

{embarkation} [حمل ونقل دریایی] فرایندی که در طی آن خدمه و مسافران وارد کشتی می شون متـ . سوارش1

گویش اصفهانی

تکیه ای: savâr (hâ)čini
طاری: sevâr vâboy(mun)
طامه ای: savâr boboɂan
طرقی: sövâr vâboymun
کشه ای: sovâr vâboymun
نطنزی: savâr baboyan


پیشنهاد کاربران

Get on

رکب

Get on or board

رکوب

Computerstore فروش لوازم دیجیتالی و کامپیوتری

بر ( پشت ) مرکب نشستن

کولی گرفتن ؛ بر پشت سوار شدن حریف بازی را. بر کول حریف نشستن در بعض بازیهای کودکان پس از بردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . و رجوع به ترکیب قبل شود.



کلمات دیگر: