مترادف مودع : ودیعه گذار
متضاد مودع : مستودع
کسيکه پول در بانک ميگذارد
ودیعهگذار ≠ مستودع
مودع . [ دَ ] (ع ص ) اسب آساینده و آسایش جوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پدرود کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ). مودعه .
مودع . [ دِ ] (ع ص ) پدرودکننده . (آنندراج ). پدرودکننده یعنی رخصت کننده . (غیاث ).
مودع . [ م َ دَ ] (ع اِمص ) تن آسایی و فراخی زندگانی و عیش . (ناظم الاطباء).
مودع . [ م ُ وَدْ دَ ] (ع ص ) تودیعشده . امانت گذاشته شده . سپرده شده : آنچه او بیان می کند مفصل تر و کامل تر از آن است که در خزانه ٔ حفظ ما مودع است . (تاریخ بیهق ص 11). || موضوع . موضوعه . مودعه . (یادداشت مؤلف ).
به ودیعتنهادهشده؛ امانتگذاشتهشده.
به ودیعتنهنده؛ امانتگذارنده.