کلمه جو
صفحه اصلی

بغرنج


مترادف بغرنج : پیچیده، حاد، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، صعب، غامض، مشکل، معضل، معقد، مغلق، وخیم

متضاد بغرنج : آسان، ساده، سهل

برابر پارسی : سخت، درهم، پیچیده، پیچ در پیچ، بسیار سخت

فارسی به انگلیسی

abstruse, complex, complicated, convoluted, deep, difficult, elaborate, hieroglyphic, impalpable, impenetrable, intangible, intricate, involved, knotty, recondite, stickler, sticky, teaser

complicated


abstruse, complex, complicated, convoluted, deep, difficult, elaborate, hieroglyphic, impalpable, impenetrable, intangible, intricate, involved, knotty, recondite, stickler


فارسی به عربی

حاجة معنویة , ذو علاقة , معقد ، أُحجِیة

مترادف و متضاد

complex (صفت)
پیچیده، مجتمع، مختلط، بغرنج، مرکب از چند جزء، هم تافت

intricate (صفت)
پیچیده، بغرنج، مرکب، درهم و برهم

involved (صفت)
پیچیده، گرفتار، مبهم، بغرنج، در گیر، مورد بحی

involute (صفت)
غامض، مبهم، بغرنج، پیچ دار، تودرتو

complicated (صفت)
بغرنج

obscurant (صفت)
پیچیده، بغرنج، نامفهوم، مخالف اصلاحات

intangible (صفت)
بغرنج، درک نکردنی، لمس ناپذیر، نا هویدا

فرهنگ فارسی

مشکل، پیچیده، درهم وبرهم، دشوارونارسا
( اسم ) مشکل دشوار پیچ در پیچ نارسا.

فرهنگ معین

(بُ رَ ) ( اِ. ) مشکل ، دشوار.

لغت نامه دهخدا

بغرنج. [ ب ُ رَ ] ( ص ) سخت. مشکل. عظیم سخت. بسیار درهم ، چون معمایی صعب. پیچ در پیچ. برهم ، درهم. ملتبس. پیچیده. معمایی. صاحب تعقید. معقد. مغلق. جاویده ( در تکلم ). نامفهوم. نارسا. ( یادداشت لغت نامه ).

فرهنگ عمید

درهم وبرهم، مشکل، پیچیده، دشوار، نارسا.

واژه نامه بختیاریکا

گِت مِن فِت

جدول کلمات

مشکل, پیچیده

پیشنهاد کاربران

اصلاً واژه ای دو بندی و بسیار پارسی ست. بغ معنایش، خدا وَ ربّ وَ بُت می باشد. و رنج نیز پارسی و معنایش درد و اَلَم و داء است. پس دردی مضاعف. سختی و رنجی آسمانی. . .

سخت، دشوار

درهم

واژه بغرنج واژه پارسی است، آیا از ( رنج ) آن دریافته نمی شود؟؟؟!!!!!
بغ ( بَگَ ) به چم بزرگ است که درواژه بغداد که یک واژه پارسی است نیز دیده می شود. لرها هم به آن بَک می گویند.
و رنج هم که همه می دانند.
تکواژهایش پارسی است.



متضاد: آسان و ساده

درپیچان. [ دَ ] ( ص مرکب ) مشکل. دشوار. مشوش. پیچدار. ( ناظم الاطباء ) : عَسِر؛ کار درپیچان و دشوار. ( منتهی الارب ) .


کلمات دیگر: